۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

گند بزنم به این زندگی

این روزا روزای خستگین. خستگی روحی و بی حالی جسمی. روزای ندونستن و نتونستن. سر درگمی. دنیای درونیم پره, پر پر. پر از جنگ. پر گله. پر ناتوانی و ناامیدی. کاش میشد همه چیز رو ول کرد و بدون ترس ها به همه یه گور بابای همتون گفت و به سبک فیلما تفی انداخت و پشت کرد و رفت...تف به همتون گور باباتون. آشغالا... آخیش...
دیشب بتمن جدید و دیدم. خوب بود. الان بیشتر از خوب بود از من بیرون نمیاد.
گور بابای زندگی. گور بابای همه چیز. تف به این روز مرگی نکبتی. تف به منی که باید تحمل کنم به خاطر بودنم. خو ش به حال هیت لجر...

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

قسمت

هر بار که میریم ویدیو کلو پ یه چرخی میزنیم ,فیلما رو بالا و پایین میکنیم, قفسه فیلمای جدید و یه ده باری نگاه میکنیم و بعد از صد باری اینور اونور کردن یه فیلم برمیداریم که بعضی وقتها هم به قول آلمانی ها میشه "چنگ زدن تو خلا". مثل فیلم شیطان پرادا میپوشه. ده بار تا حالا ممنتو رو نگاه کردیم و گفتیم خیلی وبلاگا راجع بهش خوب نوشتن امتیازش هم تو فلان صفحه بالای هشته... اما بذاریمش یه بار دیگه بگیریم. امروز در راه برگشتن به خونه با عزم جزم که ممنتو رو بگیریم رفتیم ویدیو کلوب با تصور اینکه تا 12 بازه. حساب اشتباه بود. ساعت 10 بسته بود. خلاصه با دماغ سوخته برگشتیم خونه. مجله تلویزیون رو باز کردم. با اه و اوه که بابا امشب هم که هیچی نداره داشتم محله رو میبستم که چشمم اون پایینا به چیزی افتاد. امشب ساعت 1 ممنتو پخش میشه... خدایا مرسی که به فکر جیب و آرزوهای بنده هات هستی. در ضمن من آرزوهای دیگه ای هم دارما...

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

غرب زدگی

این نوشته در وبلاگ لابیرنت انگیزه ای شد برای نوشتن این مطلب که در اصل کامنتی بود برای پست دکتر شیر محمدی:
اغلب انتقاد میشه از اینوری ها که وطن رو فراموش میکنن و خودشونو گم کردن و... مصاحبه کامران و هومن هم که خودشونو کانادایی معرفی کردن باعث کلی سروصدا شد.دو سه نکته رو میخواستم بگم.
کسی که اینور بزرگ شده نباید زیاد ازش انتظار داشت که فارسی رو خوب حرف بزنه. خانواده باید واقعن انرژی بذاره که فارسی بچه ها خوب از آب دربیاد که اغلب هم نمیذاره به علت کمی وقت یا بی تفاوتی و تعدادی هم خارجی شدن زیادی. ایرانی های ساکن ایران این مسئله رو نمیتونن ببخشن و بپذیرن که کسی اینور فارسی خوب حرف نزنه یا وسطش لغت بیگانه بپرونه. این به این علته که اونا شرایط زندگی خارج از کشور رو نمیشناسن و نمیدونن اینجا آدم تحت تاثیر چه فاکتورهای محیطیه. من خودم بعد از 11 سال با وجود اینکه دوستای ایرانی دارم رمانها و کتاب های فارسی هم میخونم و در مجموع از فرهنگ ایرانی دور نیستم میدونم که فارسیم پس رفته و اگه بخوام بدون آلمانی پروندن حرف بزنم برام کمی مشکله و این به غرب زدگی ربط نداره.از صبح تا شب آدم به زبون دیگه ای حرف میزنه. مهارت فارسی آدم کم میشه. بگذریم از کسانی که دو تا لغت خارجی بلدن و اصرار دارن همونم وسط فارسیشون بپرونن که بگن ما هم بله, که البته زیاد نیستن ولی همه جا آدمایی هستن که علاقه به خودنمایی دارن به هر شکلش.
از این بگذریم در مورد اون دوتا خواننده محترم در جایی که ایرانی بودن با تروریست بودن برابره و ایرانی های عادی پرژن هستند و نه ایرانی انتظاری نمیره که این دو تا جوون قصاص گناه نکرده رو تحمل کنن.اونا هم میخوان مثل خیلی کسای دیگه پیشرفت کنن. با یدک کشیدن ملیت ایرانی پیشرفت تو این زمینه مشکله, خیلی زیاد.
یه چیزی در آخر ما ایرانی ها ملت بی افتخاری شدیم که با چسبوندن خودمون به هر کسی که پاش به ایران رسیده و یادآوری تاریخمون میخوایم واسه خودمون افتخار جمع کنیم. تلخه اما انوشه انصاری افتخاری برای ایران نیست بلکه نشوندهنده جامعه مستعدی مثل امریکاست. انوشه انصاری رو یک کشور پیشرفته به اینجا رسونده. ایرانی بودنش چیزی یجز یه تصادف نیست اما پیشرفتش تصادفی نیست.
قصد پایین آوردن خودمون رو به عنوان یک ملت ندارم اشتباه نشه. ولی قضاوت های غیر منصفانه زیاد میشنوم. پایه قضاوت شناخته.

۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

به همین سادگی...

اولش فکر کردم یه شوخی اینترنتی مسخره اس. مگه میشه... شد, به همین سادگی. رفت, به همین سرعت...

۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

در بروژ

با اینکه در ماموریت قبلی همه چیز طبق نقشه پیش نرفته, اما تعطیلات و مسافرت حق مسلم ری (کالین فرل) وکن (برندان کالیسن) است. ولی چرا در بروژ؟
دراین شهر قدیمی این دو آدم کش حرفه ای روزها بی صبرانه منتظر خبری از رئیسشان هری(رالف فینس) میمانند. این انتظار بدون ماجرا نیست. در حالیکه کن در پی شناخت این شهر قرون وسطاییست, ری بنا به عادت دراین شهرهم پی دردسر میگردد, با توریست ها کتک کاری و دعوا میکند, جشن میگیرد و با دختر خوشگل شهر رابطه برقرار میکند. طبیعی است که دوست پسرسابق دخترک از این جریان راضی نیست.....
In Bruges محصول سال 2008 هستش. 15 دقیقه اول فیلم کمی خسته کننده اس اما بعد از اون فیلمی رو میبینین پر از فراز و نشیب. فیلم از طرفی صحنه های بسیار خشن و از طرف دیگه لحظه های کمیک بسیار خوبی داره. ژانراون کمدیه و واقعن میتونم بگم یکی از بهترین کمدی هایی بوده که این اواخر دیدم. در بروژ فیلم عجیبیه. تو کمتر فیلمی خشونت و احساس و طنز با هم اینطوری مخلوط شدن. مثل یه غذاییه با یه ترکیب جدید که برای اولین باره میخوری و با اینکه مزه اش شیرینه مزه های تلخ و ترش رو هم احساس میکنی و آخر میگی به این مدلیشم باحاله ها. فیلم انگلیسیه و شاید همین باعث میشه که دست خوردگی فیلمهای صددرصد هالیوودی رو نداشته باشه.
از بازیها بگم. طبق معمول فیلمهای اینوری خوبن. کالین فرل رو من کلن دوست ندارم و به نظر من با اینکه بازیش مثل همیشه خوب بود اما در مقابل دو هنرپیشه اصلی دیگه فیلم نمودی نداشت. بخصوص رالف فینس که تو هر فیلم در هر زمینه ای از بیمار انگلیسی گرفته تا هری پاتر مهر خودش رو تو فیلم میزنه. در نیمه دوم فیلم که رالف فینس فعالانه وارد میشه صحنه های کمدی بسیار خوب هستن.
رنکینگ 8 به حق به فیلم داده شده. بازم میگم در بروژ فیلم متفاوتیه که ارزش دیدن رو داره. فقط اگه دل نازکین در یکی دو صحنه چشما رو ببندین و در بقیه فیلم حسابی بخندین.

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

روزمرگی

تو قطار نشستم. ساک خریدم بین پاهامه, کیف بزرگ سیاهم روپامه. سرم رو کتابم -مانسفیلد پارک-خمه و دارم با فانی از روی نیمکتم تو جنگلی در انگلستان به اطرافم نگاه میکنم. میرسم به ایستگاهی که باید پیاده شم. کتابمو سریع میبندم میذارم تو کیفم, کیفم رو میندازم رو شونم و ساک خریدو به دست میگیرم و بلند میشم. چشم میفته به عکسم تو شیشه قطار. یعنی این منم؟

۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

اگه از آلمانی ها بپرسین که مهمترین و عجیب ترین قسمت فوتبال دیشب (آلمان- ترکیه) چی بود میگن قطع برنامه. امروز سر کار از هر کی پرسیدم فوتبال رو دیدی گفت آره دیدی پخش قطع شد؟
مثل اینکه به خاطر طوفان برق قطع شده. اینجا بعد ار یک دقیقه شروع کردن به پخش صدای مجری به سبک رادیویی یعنی با جزئیات. بعد هم سوییس بقیه برنامه رو فرستاد. چیزی که برای خود من جالب بود اینکه سریع برنامه رو از طریق سوییس فرستادن. برنامه ریزی دقیق اینا هنوز هم منو به تعجب میندازه. برای فینال هم خودشونو مجهز کردن که اگه مشکل مشابهی پیش اومد بلافاصله برن سراغ مسیر یدکی. صبح تو قطار دیدم که uefa کلی معذرت خواهی کرده به خاطر این جریان. اینا باید بیان سراغ مسئو لای ما که اینقدر سریع معذرت نخوان و ملتو پررو نکنن.

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

فینا ل

عصری خیابونا پر بود از آلمانی ها و ترکهای رنگ کرده, یکی زرد وسیاه و قرمز اون یکی سفید و قرمز. ترکها بوق زنان در حالی که پرچم ترکیه رو از پنجره ماشیناشون آویزون کرده بودن تو خیابونا ویراژ میدادن. همه میترسیدن از اینکه بعد از مسابقه مسئله ای پیش بیاد. پلیس آلمان در آماده باش بود. مسابقه تموم شد و آلمان برد...تکرار میکنم برای همه اونایی که نشنیدن بله آلمان برد. خوشبختانه مثل اینکه جنگ داخلی پیش نیومده. منتظر فینالیم.

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

جام ملتهای اروپا یا ساکنان آلمان؟

تو شهر دکه های آبجوفروشی که کم کم علم میشن خبر از بازی قریب الوقوع ترکیه و کورواسی میدن. ترکها با لباس و آرایشی به رنگ قرمز و سفید تو شهر پخشن. تو کافه های مختلف تلویزیون و مانیتورای بزرگ علم شدن برای دیدن مسابقه ها. یه پابلیک ویوینگ هم هست که اغلب هوادارا اونجا جمع میشن. با خودم فکر کردم حالتونو بکنین امشب آخرین بازیتونه.
وقتی که بردن میدونستم که الان شهر پر میشه از صدای بوق ماشینا و ریختن ترکا به مرکز شهر, شهرو از حالت عادی خارج میکنه. ترکن دیگه شلوغ و پر حرارت. هرچند که آلمانی ها از این خصوصیاتشون همچین دل خوشی ندارن ولی بخوان یا نخوان با 3 میلیون ترک, اینجا قسمتی از ترکیه اس.
دیشب فکر کردم خوب روس ها که صد در صد از هلند میخورن.ولی باز هم صدای بوق و عربده روس های پاتیل به یادم آورد که توپ گرده.
آلمان بخواد یا نخواد الان یه کشور چند فرهنگیه. تو خیابون از هر ده نفری که از بغلت رد میشن سه تاش خارجین. ولی روسها و ترکها بیشترین جمعیت خارچی ها رو دارن. با بالا رفتن آلمان و روسیه و ترکیه این احساس رو دارم که انگار فقط آلمان بالا رفته. نیمه نهایی جام اینجا مسلمن پر هیجان خواهد بود. کنجکاوم ببینم مسابقه المان و ترکیه چی میشه وهوادارا چه جوری کنار هم هواداری میکنن.
مصاحبه گری بعد از مسابقه ترکیه از پسر جوون ترکی- که مثل خیلی های دیگه اینجا بدنیا اومده و بزرگ شده- احساسشو پرسید. پسرک که از خوشحالی صداش به زحمت بیرون میومد گفت ما به نیمه نهایی رسیدیم در 20 سالی که از عمرم گذشته هیچوقت چنین احساس زیبایی رو تجربه نکرده بودم. مسابقه بعدی با آلمانه. مهم نیست کدوم برنده بشن. در هر حال ما در فینال هستیم. کلمات زیبایی که با واقعیت زندگی کمی فاصله دارند...

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

نمیشه تو این دنیا پیشرفت کرد...نه پیشرفتم به اون معنی نکرد, کار کرد و زندگی کرد و تو روزمرگی که ازش بوی گند پوسیدگی میاد غرق شد و به کسی بدی نکرد, برای کسی پاپوش ندوخت, بد گویی دیگرانو نکرد؟ نمیشه؟ خیلی انتظاره که با کار دیگران کاری نداشته باشی و همین انتظارو از دیگرانم داشته باشی؟ نه نمیشه.
پ.ن. هر کی میگه اروپایی ها با کار هم کار نداره و مثل ما ایرانی ها پشت سر هم حرف نمیزنن, یا اینا رو نمیشناسه یا خالی میبنده. خلاصه بگم اینا تو همه جنبه ها از ما بهتر نیستن.

بهش میگم خوب اینم یه نیازه مثل خوردن. چرا نمیشه به همون راحتی رفعش کرد؟ اون نیاز داره اون یکی هم... خوب مشکل حله دیگه. میگه کاش اینجوری بود کاش مثل خوردن بی پیامد بود. میگم بیا مثل خورن و آشامیدن ببینیمش نمیشه؟ میگه اخ چی میشد اگه میشد.... بی ربط: عجب صفایی کردیم با بازی هلند و فرانسه. بی ربط 2: وقتی صبحا میرم سر کار و میبینم که رو تابلو اعلان حرکت قطارها اخبار جام ملتها میاد احساس میکنم زندم.

۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

زمزمه های غمناک یک هوادار دلشکسته

آلمانمنون باخت. چقدر زندگی تلخ و اسف بار شده. خداااا( اینو به سبک قهرمانای فیلمای کیمیایی بخونین). برم یه فیلم از اشتن کوچر ببینم کمی دلم واشه. خدااا(بازم به همون سبک) من چیم از دمی مور کمتره.

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

دوباره جام...

جام ملتهای اروپا شروع شده و دوباره هوای شهرو عوض کرده. مثل جام جهانی درآلمان نیست ولی مثل روزای عادی هم نیست. جام جهانی که بود یادمه یه روز که تو خیابون راه میرفتیم ماشینایی رو که پرچم داشتن شمردیم. شاید از هر ده ماشین هشت تاش پرچم داشت.
امروز رفتیم قدم بزنیم و از هوای 28 درجه و آفتاب, که اینجا شاید سالی دو یا سه ماه میبینیش, استفاده کنیم. اگه آدم نمیدونست که جام ملت های اروپا شروع شده با دیدن دوباره ماشینهای با پرچم دوزاریش میاقتاد( راستی اینجا یه چیز بی ربط بگم. آلمانی ها هم اصطلاح دوزاریت افتاد رو دارن. البته چون واحد پول ایرانو نمیشناسن به جای دو زاری میگن گروشن). پرچم کشورای مختلف,البته آلمان بیشتر از همه - ناسلامتی اینجا آلمانه دیگه- لهستان, کرواسی, یونان, ایتالیاو... یاد جام جهانی افتادم و اومدن تیم ایران... خاطره خوبی نبود. حاشیه بازی انعکاسش بیشتر از خود بازی بود و معلومه که جالب هم نبود... ابنه دبگه.میگن احترام امامزاده رو متولی نگه میداره. متولی ما همه چیز هست جز متولی. اینروزا تلخ شدم چقدر..خودمم حوصله خودمو سر میبرم.شاید این مریضی باشه که زود بگذره.
در هر حال تلخی به کنار. امشب آلمان بازی داره. میتونم به جرات بگم آلمان وضع عادی نداره.هیجان تو هوا موج میزنه. بریم ببینیم آلمان چه میکنه.میگن تیم آلمان امسال اسم رمزم داره. چی بود اسم رمزش... آها مرحوم آقای بزرگ با مارلنه دیتریش آبگوشت بزباش میخورن. باور بفرمایید.

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

تو قطار موبایل زن مرتب زنگ میزنه. اونو از کیسه گردنش در میاره. خود موبایل هم با زنجیری به گردنش آویزونه. به اون خیره میشه. موبایل همینطوری زنگ میزنه. بازم نگاهش میکنه.زنگ... نگاه... زنگ... نگاه... چشاش کم کم میرن رو هم. زنگ, زنگ , زنگ...
خونه رسیده نرسیده میرم تو اینترنت و قسمت هفتم سریال جدید تلویزیون ملی ایران دایی جان ناپلئونو میذارم. میشینیم به نگاه. چند بار تا حالا دیدمش نمیدونم اما الان سه چهار سالی از آخرین بار میگذره.
- دروغ جرا تا قبر....
- مومنت, مومنت...
- ما که خودمان ندیدیم اما شنیدیم...
- کار کار انگلیساس...
- اسداله وای خدا مرگم بده چرا به خودم نگفتی...
طبق معمول شروع میکنیم به تفسیر کردن و نظر دادن:
- رمز این سریال چیه بعد از این همه سال برای بار صدم هم که میبینیش از ته دل میخندی....
- پرویز فنی زاده ... خیلی حیف شدا. بازیش حرف نداشت. سال 58 رفت. اگه انقلاب نشده بود شاید هنوز بین ما بود.
- سعید کنگرانی ... چقدر خوشگله... آینده ای داشت... اگه انقلاب نشده بود...
- پرویز صیاد. نقشش متفاوته. انگار نه انگار که این همونه که صمدو بازی کرده. انقلاب که نشده بود برو بیایی داشت.
- نصرت کریمی بعد از انقلاب دیگه ندیدیمش...
- خیلی ها موندن و بعضی ها هم رفتن
- ولی یه جورایی همشون با این سریال جاودانه شدن.

۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

مزیت زن بودن

مردا زندگیشون راحت تر از زناس, در این که حرفی نیست؟ قوای بدنیشون بیشتره, میتونن هر جا بخوان برن هروقت که بخوان بدون ترس از مزاحمت. دنیای مرد سالار پشتشونه. اینور آب کمتر ایران ودر کشورهای سنتی و مذهبی بیشتر. میتونن هر چی زن بخوان بگیرن و اسپرمای پر ارزششونو هر جا بخوان پراکنده کنن اما... چه فایده اگه عضو اسپرم پراکنیشون از کار بیفته.
وقتی فکر میکنم که یه بسته چهارتایی ویاگرا 64 یورو قیمتشه از زن بودن خودم زیادم ناراحت نمیشم.
پ.ن. من کلن از زن بودنم ناراحت نیستم اشتباه نشه. با محدودیت هایی که به علت زن بودن به من تحمیل شده مشکل دارم. اونم طبیعیه.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

این روزا خیلی حرف میزنم, نه ازخوشی و نه برای اینکه لذت میبرم, نه. باید حرف بزنم. حرف نزنم زندگیم نمیچرخه. معمولن کسی که همش مشغول گفتگوه احساس غریبگی نمیکنه. اما من این روزا غریبه تر از همیشه ام. هیچوقت اینقدر در متن و در حاشیه نبودم. پارادوکس...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

رو چمن ها دراز کشیدیم. به جای یه پخش ساده که نداریم لپ تاپو با خودمون بردیم که موزیک گوش کنیم. شدم دی جی. موزیک ها رو عوض میکنم و عوض میکنم و باز میرسم به نامجو,, مثل همیشه. اونطرفتر دو تا زن آلمانی که خدا فراموش کرده تو پوستشون رنگیزه کار بذاره دراز شدن. ما که رفتیم بودن و مطمئنم بعد از رفتن ما هم خواهند بود, شاید کاری رو که خدا نکرده آفتاب بکنه. طرف دیگه دو سه تا خانواده خارجی میان. با کلی بساط. از صندلی و میز گرفته تا ماشین بچشون. طبیعتن منقل هم همراهشونه. پیک نیک بی منقل و سوسیس سرخ کرده و گوشت کباب شده نصف پیک نیکه. آفتاب میتابه. زمین سبزسبزه و آسمون آبی آبی.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

Becoming Jane

انگلستان 1795: یک شوهر خوب تنها چیزیست که مادر جین اوستین 20 ساله برای او آرزو میکند. وضعیت مالی خانواده خوب نیست اما این هم باعث نمیشود که تقاضای ازدواج مستر گراشام ثروتمند شوقی را در جین برانگیزد: ازدواج بدون عشق برای او غیر ممکن است. درهمین موقع جین با تام لفروی آشنا و بعد از مدت کوتاهی عاشق او میشود. به نظر میاید که آرزوی اوبه زودی به تحقق میرسد تا اینکه...
فضای فیلم و دیالوگهاش خیلی از اوقات کتاب معروف جین اوستین یعنی غرور و تعصب رو تداعی میکنند.شخصیت تام چیزیه بین دارسی و ویکهام. رابطه جین و خواهرش, مادرو پدراو وکشیشی که عاشق جینه و خیلی جریان ها و شخصیت های دیگه رو آدم به نوعی در کتاب دیده. کتابهای جین اوستین و بخصوص غرور و تعصب زندگی خود او هستند اما با پایان خوش.او آرزوهای براورده نشده اش و زندگی رو که خودش نتونست داشته باشه با کمک قلمش به الیزابت هدیه داده.
فیلم درمجموع متوسطه و رد پای فیلمهایی که از روی رمانهای نویسنده ساخته شدن در جای جای اون دیده میشه. بعضی از دیالوگها مستقیم از کتاب غرور و تعصبند.بازیها خوبند.آن هتوی در نقش جین بالاتر از حد انتظارم بود. جیمز مک اوی که در اتونمنت هم بازی کرده خیلی خوب و باورکردنی بود. بخصوص نیم ساعت آخر فیلم جذاب ترین بخش اونه و همین نیم ساعت با فراز و نشیب هاش باعث میشه که بعد از تموم شدن فیلم یک دقیقه ای به صفحه تلویزیون خیره بمونی وفکر کنی چی میشد اگه...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

ذهن بیمار سیاست زده خود خود من

جریان کوروش ضیابری* رو شنیدی؟
آره بابا بچه آخونده داد میزنه. رژیمیه. اصلن جریان بو میده. باور کن خودشون....
بالاترینو خوندی؟ جریان این اتریشیه رو؟
آره جریانو زیادی بزرگ نمیکنن؟ منظوری پشتشه. میخوان بگن ایران امنه و اونور نا امن.
آره خوب...
به نظر من کار رژیمه. فکر کردی که بالاترینو ول میکنه. اونم براشون جاییه برای تبلیغ.
آره ممکنه. هیچ چیزی غیر ممکن نیست...
این شیرینی فروش سرکوچه شیرینی هاش خوبه ها.
آره اما زیادی تازس. با رژیم کار میکنه شیرینی تازه بهش میرسونن...
دایی جان ناپلئون شدی ها.
راست میگی. ولی کار کار....
*همینجا بگم سوای ذهن سیاست زدم از حرفای این پسرک حالم بد شد. امیدوارم به راه راست هدایت بشه.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

تو یه وبلاگ پر بیننده از تلاش نویسنده حدودن سی ساله وبلاگ برای شماره تلفن دادن به یه دختر 14-15 ساله میخونم. اونقدر بدیهی توضیح ماوقع رو نوشته که انگار نه انگار طرفش هنوز بیشتر یه بچه اس تا یه زن. بعد هم کامنت ها که به به و چه چه که چه باحال بود و کلی خندیدیم.
دوباره پست دیگه ای ازش رو میخونم. مهم نیست که جریان پست چیه. اما اینکه برای خیال پردازی درحین خودارضایی دوباره همون دختر بچه رو تصور میکنه واینکه یک لحظه به ذهنش نمیرسه که بابا اون یه نوجوون بود نه یک زن به وحشتم میندازه, نه وحشت از این بلاگر,نه, از این جامعه.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

قطارسه وده دقیقه یوما

سه و ده دقیقه به یوما کاریه از کارگردان فیلم Walk the Line جیمز منگولد. این فیلم بازسازی وسترن قدیمیه(1957) با همین نام و با بازی گلن فورد.
سردسته یک باند راه زن به نام بن وید(راسل کراو) دستگیر میشه و باید برای محاکمه با قطار به شهر یوما فرستاده بشه. چون همدستهاش دستگیر نشدن و خطر این میره که بخوان آزادش کنن, یک گروه مامور میشن که در مسیر رسیدن به قطار مواظب اون باشن. دن اوانس (کریسشن بیل) یک کشاورز فقیره که به خاطر مشکل مالی و شاید بیشتر برای اثبات خودش در این مسیر همراه گروه میشه ...
فیلم مثل تمام فیلمهای وسترن پر از صحنه های تیراندازی و اکشنه اما موضوع اصلی فیلم ایجاد و پرورش یک رابطه انسانی بین بن وید و دن اوانسه. فیلم به رابطه انگیزه ها و انگیخته ها میپردازه. رفتارهای انسانی, رفتارهای خوب و بد انسانی, که حتمن انگیزه های همونقدر خوب یا همونقدر بد ندارن. انسانهای فیلم مطلق نیستند. بن وید سردسته آدمکش ها نقاشی میکنه و در چند جا با حسرت به زنی اشاره میکنه که گمش کرده.
فیلم دوتا هنرپیشه بسیار قوی رو در نقش های اصلیش داره. شخصیت های فرعی هم هر کدوم به نحوی نقش برجسته ای دارن. مشکل فیلم از نظر من قهرمان پروری زیادشه که شاید به این برمیگرده که فیلم اصلی 50 سال قبل ساخته شده زمانی که قهرمان فیلم ها شکست ناپذیر بودند. این در ذهن من تماشاگر قرن 21 جا نمیافته.
درمجموع فیلم خوبیه.دیدنش رو توصیه میکنم. من لذت بردم بخصوص که طرفدار کریسشن بیل هم هستم. گرچه رنکینگ 8 ای ام دی بی به نظرم کمی بالاست.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

شما که غریبه نیستید

»شما که غریبه نیستید« اولین کتابی از مرادی کرمانیه که خوندم. فکر کنم باید از شرم سرمو بندازم پایین. این همه ازش شنیدم. قصه های مجید, خمره... ولی خوب از طرف دیگه, همه بینوایان رو دیدن, فرم های مختلفش رو. از کارتونش با اون تناردیه اش که شکل مادر فولاد زره بود گرفته تا فیلم سینمایی ها و سریالهاش با ماریوس ها و کوزت هایی در سایزای متفاوت, ژان والژان های رنگ و وارنگ - که من فقط از اون بین لینو ونتورا یادمه- و فانتین های خوشگل و زشت. اما صادقانه چند نفر تا حالا بینوایان رو خونده؟ خوب من اینجا یه پز کوچولو بدم من بینوایانو شاید 5-6 بار خوندم مخصوصن قسمت فانتین و ماریوسش رو. قسمت فانتین, بعد از گذشت این همه سال از خوندنش ,هنوز گاهی میاد تو ذهنم و فکر میکنم به سرنوشت فانتین و به این جمله اش که بریم باقیش رو هم بفروشیم و فروخت و تبدیل شد به نجیب تربن خودفروش ادبیات( در حدی که من میشناسم) و روزی که فکر کرد امروز بیرون رفتن سعادتیست و به جای اون از سعادت بیرون رفت. بینوایان یک حسن دیگه هم برای من داشت آنچنان که هنوز که هنوزه وقتی ترجمه های مزخرف بعضی ها رو میخونم واز مترجم ها نا امید میشم با به یاد آوردن بینوایان و حسیتقلی مستعان امیدی میاد تو دلم.
خوب از هوشنگ مرادی کرمانی میگفتم. یادم میاد بچه که بودم رادیو هفته ای یک روز فکر کنم پنج شنبه صبح ها قصه های مجید رو پخش میکرد که یکی از برنامه هایی بود که اگه میشد و یادم نمیرفت همیشه گوش میدادم. یادم نیست جریان چی بود و تا اونجا که یادمه اون مجید بزرگ بود و نه بچه... شایدم یه نظر من بزرگ بوده... نمیدونم فقط یادمه که ماجرا ها خیلی شیرین بودن. بعدها که سریال قصه های مجید اومد بی صبرانه منتظر قسمت اولش بودم. گرچه بعدها پررویی بیش از حد مجید میرفت تو اعصابم.
کتاب شما که غریبه نیستید رو که خوندم بی اختیار یاد مجید افتادم. هوشو بچه ایه که غرور نمیدونه چیه. برای بدست آوردن چیزی که میخواد خیلی تحقیر ها رو تحمل میکنه. برای یه تکه نون یا دوزارحاضره یه شیشه نفت رو سر بکشه یا سینه پر شیر عمش رو مک بزنه(اشتباه فکر نکنین سینه های عمه به خاطر پر شیر بودن درد داشتن). پشت کار داره البته در زمینه ای که بهش علاقه داره...در واقع مجید همون هوشوه در خانواده ای و محله ای دیگه. مرادی کرمانی داستان سرایی نمیکنه نقل میکنه خیلی ساده بدون حاشیه روی. فرم نوشتنش سهل و به نوعی ممتنعه. مال خودشه. شاهکار نیست اما جذابه.
همینطور که دارم مینویسم صدای کتی روکه داره همین کتاب رو میخونه گاه و بیگاه درفاصله خوندنهاش از پشت سر میشنوم...وای چقدر خله...چقد شکموه...هاهاها....پدر عمو رو درآورد واسه یه جفت کفش... یعنی یه شیشه نفت آدمو نمیکشه... بیچاره...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

Calendar Girls

تعدادی از زنان یک شهر کوچک در انگلستان برای کمک مالی به تحقیق در مورد لوکمی تصمیم به انتشار یک تقویم میگیرند. دیدن یک تقویم دیواری از زنان جوان اونها رو به این فکر میندازه که یک تقویم از عکس های لخت خودشون منتشر کنند.سن این زنان از 45 تا 65 ساله. این تصمیم با مخالفتهای شدیدی روبرو میشه...
فیلم Calendar Girls این داستان واقعی رو به تصویر کشیده. داستان یک تلاش، تلاشی برای به ثمر رسوندن یک فکر جدید.تلاشی در خلاف عرفهای حاکم بر جامعه. عکس های تقویم رو میتونید اینجا ببینید.
در تمام مدت فیلم ذهنم حرکت این زنان رو با حرکت اخیر زنان وبلاگستان در بیان "اسرار مگو" مقایسه میکرد. همیشه تابو شکنی سخت بوده و هست. ولی من ایمان دارم به موفقیت. این سدی که شکسته تمام لجن های زمین رو خواهد شست.

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

بعد از مدتها دور بودن از جمع ایرانی های ساکن وطن موقعیتی پیش اومد که چنین جمعی رو تجربه کنم. جالب بود. نمیدونستم که دوری, اینقدر آدمها رو از هم دور میکنه. متفاوتیم. نمیدونم چقدر...

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

تنها وسیله دیدن چشم نیست. فقط مغز عضوی نیست که فکر کردن رو هدایت میکنه. میشه یه آدم رو زیبا دید و خوش فکر و سال بعد زشت و بد فکر. میشه از فیلمی در شرایطی لذت برد و زمانی دیگه ازش نفرت داشت. میشه دو نفر دو جور متفاوت ببینن. حالا از کجا میشه فهمید کی درست میبینه؟

۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

دو تا از این دنیا

تو ایستگاه نشسته بودم و منتظر قطارم بودم که 12 دقیقه دیگه قرار بود بیاد. به بهترین کار در اینجور مواقع یعنی دید زدن آدما مشغول شدم.
سه چهار دقیقه ای نگذشته بود که یه زوج آلمانی از سمت راستم ظاهر شدن. مرد قد بلند و لاغر بود و با قوطی نوشیدنی دستش تلو تلو خوران پاش رو رو زمین میکشید.. زن چاق بود و بلند و مثل هیولای فرانکن اشتین در حالی که به نقطه نامعلومی خیره شده بود به سنگینی قدم برمیداشت. همین فرم راه رفتن و مسخ بودن زن توجهم رو جلب کرد. از جلوی من که رد شدن که رو صندلی دو تا اونورم بشینن بوی الکل شدیدشون به دماغم خورد.
تو قطارتصادفن بافاصله اما با دید مستقیم بهشون نشسته بودم. زن که نشست بلافاصله کتابش رو باز کرد, رو پاش گذاشت, کلاهشو تو چشمش کشید و شروع کرد به خوندن. تعجب کردم چون با شدت مستی که اون داشت کتاب خوندن و فهمیدن کتاب دست کمی از معجزه نداشت. مرد رو صندلی نشست, قوطی نوشابه رو زمین گذاشت و خوابش برد. رفتم تو بحر زن و کتاب خوندنش. کتاب کثیف بود. ورقاش تا شده وظاهرن تا وسطاش خونده شده بود. زن سرش به پایین خم بود و از کتاب چشم برنمی داشت, البته من فکر میکردم بر نمیداشت چون کلاه مانع از این میشد که چشماشو ببینم.
پسر نوجوون خوش تیپی میخواست پیاده شه. پاهای مرد وسط قطاررو گرفته بود. پسرک مودبانه مرد رو بیدار کرد که پاهاش رو جمع کنه تا اون رد شه. مرد بیدار شد ودر حالی که از لای چشمایی که از فرط مستی به یه خط شبیه بودن به دور وبرش نگاه میکرد, در حالتی بین بیداری و خواب و هذیان,غر زد و از خودش دفاع کرد که من فقط خسته ام و خوابم برده بود. زن همچنان مشغول کتاب خوندن بود که یکهو کج و کج و کجترشد وکم مونده بود از بالای صندلی با کله بیاد زمین که تکون شدیدی خورد و خودشو صاف کرد و باز هم سرش رو کتاب خم شد.
آبرو داری فرم های مختلف داره...

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

شب خوابم نمیبره. این دلشوره لعنتی, احساس نارضایتی از خود, ترس از خرابکاری دیوونم میکنه. فکر میکنم اگه ایران بودم شاید همه چیز خیلی راحت تر بود. در 24 ساعت گذشته شاید3-4 ساعت خوابیده باشم ولی خوابم نمیاد یا شاید این ناآرامی درونی مانع از خواب آلودگی میشه. صبح باید 7 بیدار شم. معمولن قبل از زنگ زدن ساعت بیدارم و به این فکر میکنم که ساعت چنده. صدای جیک جیک پرنده ها که در میاد یعنی به زودی باید بلند شم, این به زودی میتونه یک ساعت یا یک دقیقه دیگه باشه و این فکر به زودی زنگ زدن ساعت مانع به خواب رفتن دوبارم میشه. خسته ام از خودم. از این دلشوره, این نگرانی نهادینه شده.

۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

شنبه شبه. از اون شنبه های خسته کننده که به جمعه عصر میمونه. کتاب شما که غریبه نیستین مرادی کرمانی رو میخونم. بلند میشم گشتی تو اتاق میزنم, میام پای کامپیوتر, دوباره یه گشت و باز هم کتاب. به نت سر میزنم, سریالهای نوروزی رو هنوز نمیشه انلاین دید. دوباره گشتی از سر بی حوصلگی و باز دو ورق از کتاب.
تو این گشت زدنا به آینه قدی چشم میافته به موهام که امروز حوصله سشوار کشیدنشونو نداشتم و از طرفی هم با خودم فکر کردم من که برنامه بیرون رفتن ندارم به موهام استراحتی بدم.
موهام... باید دوباره برم آرایشگاه قبل از اینکه مشغول کار جدیدم بشم. کوتاه با فرق کج مثل موهای اوا لانگوریا تو تبلیغ لوریال. تغییر باید ایجاد شه. چه جور؟ اینو نمیدونم. تغییر. این چیزیه که من میخوام.
این تنهایی بهای سنگینیه که برای آزادی و شاید پیشرفت در این دیارهای خاکستری میپردازیم. دلم گرفته.

۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

سریال های نوروزی

از چهار تا سریال نوروزی سه تا شو پیگیری میکنم. مرد هزار چهره مهران مدیری تکرار همون موضو ع ها و شوخی های قدیمیه. همون لودگیها و طنزی که از فرط تکرار دیگه خنده ای به لب نمیاره. تیتراژ سریال خوبه ولی این تنها نکته مثبتیه که در مورد سریال میتونم بگم. عجیبه که- از روی مدت زمان پخش آگهی حدس میزنم- که سریال پر بیننده اس. پیامک از دیار باقی لحظات کمدی خوبی داره و خیلی از اوقات آدمو درست و حسابی میخندونه. ازبعضی دیالوگهای ضد زنش که بگذریم (مثلن برو اسمتو منصوره بذارمنصور خان)در مجموع سریال خوبی از آب دراومده.راستی "بازیگر" نقش عروس منصور خان میتونه جایزه بدترین بازی رو از آن خودش بکنه. میشه یه همچین جایزه ای اختراع کرد مثلن جارو دستی طلایی یاهمچی چیزایی. سریال محبوب این عیدم نشانیه. هنرپیشه ها کار خودشونو میدونن. آدم میبینه که پسر خاله یا دختر عموی بی استعداد نقش نگرفتن. آتنه فقیه نصیری خیلی خوبه. هنرپیشه ای مثل پرویز پورحسینی که من توفیلمهای جدی میشناسمش اینجا نقششو بسار دلچسب اجرا میکنه و... سه قسمت اول سریال بخصوص عالی بود.زن بودن نویسنده فیلمنامه خودشو در جای جای فیلم به صورت ظرایفی که( با عرض معذرت از حضور آقایون)معمولن از دیدگاه آقایون نهان میمونه نشون میده. بعد از مدتهادر این سریال میبینیم که زنان از فرم شاهد تقریبن منفعل بیرون اومدن.هارمونی جالبی بین زنان و مردان این فیلم حاکمه. ریزه کاریهایی که برای من به عنوان یک زن خیلی جالبه. مثلن صحنه ای هست که محسن پسر خانواده از در تو میاد. مامانش مشغول پاک کردن سبزیه. میاد خیلی عادی میشینه پهلوش وحین صحبت کمکش میکنه. انتقادی که شاید بشه مطرح کرد کم بودن حادثه و اتفاقات در دو قسمت آخره(4و5). من که کنجکاوم ببینم جریان چه جوری پیش میره. یکی دو تا کار رامبد جوان رو دیدم که نشون میده -ازنظر من بیننده- کارشو میشناسه.

۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه

بها ر, بها ر باز او مده د وبا ره

امروز سوم فروردین سنه 1387 شمسی ذات ملوکانه میل به شنا در زیر آفتاب بهاری را داشت. به همشیره محترم عرض کردیم همشیره برخیز و رخت شنایمان را بیرون بیاور که بدجوری هوس به آب زدن داریم. همشیره فرمودند ای خواهر اعظم به بیرون از پنجره بنگرید و بعد از خودتان حرف مفت بدر کنید. ما نگریستیم. شما هم بنگرید...

تعطیلا ت عید خود را چگو نه میگذ ر انید؟

امسال تعطیلات عیدپاک و عید همزمان شدن. از صبح تلویزیون فیلم پخش میکنه تا شب. مجله تلویزیونو دست میگیریم و برای اینکه هیچ فیلم خوبی رو از دست ندیم ساعت فیلمای خوبو علامت میزنیم. مثل این فریکا.دیروز چی دیدیم...فکر کنم...میدونم آخریشAviator بود بدون در نظر گرفتن اینکه بعدش تازه هوس سریال ایرانی کردیم ونشستیم سریال نشانی رو دیدیم.یه فیلم دانیل دی لوییس و وینونا ریدر هم بود راجع به کشتن جادوگرا. مثل الان ایران که هر کس حرف زیادی میزنه متهم میشه به فاسد بودن و مورد داشتن, اون موقع هم متهم میشده به جادوگر بودن. فاصله زمانی از قرون وسطی تا الان زیاده اما فاصله عملی کم, دقیقتر بگم خیلی خیلی کم. امروز رو هم شروع میکنیم با حرف زدن با ایران. بعد نون پختن(احساس تو ده بودن بهم دست داد) و صبحونه خوردن و سوالهای همیشگی... چی میخوری امروز؟ مهم نیست. تخم مرغ؟ سفت یا نیمرو؟ هرچی دلت میخواد. موتسارلا میخوری؟ اگه تو هم بخوری. نمیشه یه بار جواب درست و حسابی بدی؟ دوباره امروز کلی برنامه داریم. کلی فیلم. دنیایی که خودمون انتخاب میکنیم, رومانتیک یا کمدی. فاجعه تو دنیای بیرون به اندازه کافی هست.

۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

سال نو مبا رک

مثل هر سال پیرزن سفره هفت سینو چید, حیاط رو آبپاشی کرد, موهاشو شونه کرد, سماورو روشن کرد و پای سفره به امید اومدن عمو نوروز نشست. کم کم چشاش سنگین شد و خوابش برد. عمو نوروز اومد. دلش نیومد پیرزن رو بیدار کنه. نارنجی رو نصف کرد. نصفش رو واسه پیرزن گذاشت. شاخه گلی به موهای پیرزن زد و رفت. پیرزن بیدار شده به نارنج نصفه و گل رو موهاش نگاه کرد. باز خواب مونده بود. باز باید یک سال صبر میکرد, یک سال دیگه. میگن هر کس عمو نوروز رو ببینه تا دنیا دنیاس جوون میمونه...

سال نو مبارک

۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه

تلویزیون ایران خرج میکند؟!

واقعن؟ نمیدونم. اگه خرج میکنه کاش نمیکرد.
پرستیژ رو هفته پیش برای بار دوم و سوم دیدم. دیروزبرحسب تصادف نسخه فارسیش رو تونت دیدم. من حدس میزدم که دست اندرکاران تلویزیون فیلم ها رو دوباره می افرینند اما با دیدن این فیلم حدسم به یقیین تبدیل شد. فهرست کارهای مهمی رو که انجام دادن برای ثبت در تاریخ مینویسم.
1- مهمترین وظیفه تلویزیون حفظ اخلاق در جامعه با حذف زنان هنرپیشه اس. متاسفانه نقش اسکارلت چوهانسن رو نتونستن صد در صد حذف کنن که این نقص رو میبخشم به هنر های دیگه شون.
2- وظیفه اخلاقی دوم جلوگیری از گسترش اعمال و رفتار غیر اخلاقیه. در راستای این هدف دیالوگهایی رو که میتونستن باعث بدآموزی شن با خیال راحت عوض کردن. مثلن کش رفتن دفتر خاطرات رو به قرض کردن تبدیل کردن. یا صحنه خودکشی رو حذف کردن ( دزدی و خودکشی گناه کبیرن. غربی ها نمیدونن مگه؟)
3- بقیه وظیفه بازسازی فیلم رو دوبلورها به عهده گرفتن. اینجا من تشکر مخصوصی دارم خدمت دوبلور کریسشن بیل که یک تنه موفق شده زحمت بازیگری اونو هدر بده. بی احساس و بد حرف زدن در فیلم به این کمک میکنه که نتونیم تو فیلم غرق شیم . در غیر این صورت اجرای مراسم ربانی یادمون میره.
باور کنین که این دست فروش های کنار خیابون حق بزرگی به گردن این ملت دارن.
راستی تلویزیون پول میده برای این فیلما؟ به خدا من دلم میسوزه از بلاهایی که اینا سر فیلم میارن.

۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

ازدواج فا میلی

تو کشورهای پیشرفته ازدواج با فامیل نزدیک, مدتهاست که شاید مثل ازدواج برادر و خواهر غیر ممکنه و اگر کسی هوس ازدواج فامیلی بکنه( که من ندیدم) تا جایی که من میدونم نیاز به اجازه داره. دلیلش هم که نیاز به توضیح نداره.نزدیکی ژنتیکی و عواقبش برای فرزندان. درایران چیزی که به لطف جمهوری اسلامی روزبروز داره گسترده تر میشه ازدواج با نزدیکانه.
یه دلیل بزرگ برای این جریان شاید محدودیت های موجود, بخصوص در خانواده های مذهبی و سنتیه. با توجه به اینکه دربسیاری از خانواده ها امکان آشنایی دختر پسرها خیلی محدوده, شاید راحت ترین و دم دست ترین راه برای رفع نیاز های طبیعی, عاشق پسرخاله یا دختر عمو یا... شدن باشه. یااینکه "بزرگترا"برای جلوگیری از" انحراف جوونا"و قبل از اینکه پای یه غریبه ناشناس تو خانواده باز بشه. دستشونو تو دست همدیگه میذارن وشر رو به نحوی از سر خودشون کم می کنن. خوب اینجا هم مثل اغلب مسائل در جامعه ایران مهم حاشیست نه متن! در یک ازدواج مهم نیست که دو نفر ممکنه- با توجه به اینکه با هم بزرگ شدن- به هم دیدی نزدیک به خواهر برادری داشته باشن.مهم نیست که اینا بعد از ازدواج اون حسی رو که باید به هم نداشته باشن. موردی رو میشناسم که به حدی دو نفر به هم نزدیک بودن که دخترک پسر خاله اش رو با عنوان داداش صدا میکرد. بعد از ازدواج هم این عادت رو نتونسته بود ترک کنه و همچنان شوهرش رو داداش صدا میزد. فکر کنید. وحشتناک نیست. اینکه در یک روز به تو بگن عزیزم تا حالا این مثل برادرت بود الان باید باهاش بخوابی. من که نمیدونم چطوری میشه اینقدر سریع کانالو عوض کرد. دربسیاری از خانواده ها پسر و دختر جز فامیل نزدیک کسی رو نمیبینن و به سنی میرسن که فکر میکنن حتمن باید عاشق بشن و دم دست تر از فامیل هم کسی نیست. کم کم با تلقین به خود باور میکنن که عاشقن و میرن تو فاز عاشقی و ازدواج.البته بگذریم که مثل خیلی از روابطی که بی تجربه شروع میشن, و البته ربطی هم به فامیل بودن یا نبودن نداره, تازه بعدش میفهمن چه غلطی کردن.
من فکر کنم اغلب ماها دورو بر آشنا یا فامیلی رودیدیم که بچۀ معلول حاصل ازدواج فامیلی دارن. تا جایی که ازدواج , اولین ازدواج در فامیل باشه مسئله اونقدر " بزرگ " نیست. یعنی وقتی قبلن ازدواج فامیلی در کار نبوده و مثلن یه دختر خاله پسرخاله ای هوس میکنن با هم ازدواج کنن. در این مورد "کم خطر تر" ژن های مشابه "فقط" از طرف مادرها منتقل میشه. حالا تصورکنین نسل بعدی اینا هم ازدواج فامیلی داشته باشن. یه مثال زنده بگم. من کسانی رو میشناسم که پدر و مادرداماد پسر دایی و دختر عمه بودن. عروس پسر عموی داماد بوده که خودش با دختر داییش عروسی کرده بوده. تصور کنید. یعنی پدر ها برادر, مادرها دختر عمو, و بچه ها پسر عمو دختر عمو. ژن های مشترک این زوج از یک خواهر و برادر چی کم داره؟
عادتی و تفکری هست تو جامعه ایران که میگن هر چی خدا بخواد همون میشه و خیلی از اوقات هم ما همه چیزو میسپاریم به دست حادثه. در مورد بعضی چیزا دست ما بسته است . اما وقتی جریان سرنوشت عزیزان ماست چرا نباید جلوی حادثه رو قبل از وقوع گرفت؟

۱۳۸۶ اسفند ۲۲, چهارشنبه

ماجراهای من و اون و ...

من و اون با هم بدون حسادت و رقابت, نگاش میکنیم, تحسینش میکنیم, براش غش و ضعف میکنیم, از عضلات و هیکلش و نگاه وحشیش میگیم و باز یه بار دیگه غش میکنیم و ضعف میکنیم, بازم میگم بدون حسادت بدون رقابت. مال هر دو مونه. قبول کردیم.
زیاد جدی نگیرین, فیلم بتمن رو دیدین؟

۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

little miss sunshine

هوس کردیم این آخر هفته ای کمی بخندیم. راه افتادیم و خوش و بش کنان و خندان رفتیم به طرف ویدیو کلوپ به قصد گرفتن یه فیلم کمدی حسابی.
با دقت بی سابقه ای فیلم ها رو نگاه کردیم.فیلم های جدید, رمانتیک, اکشن, موزیکال و بالاخره کمدی. وسط اون همه فیلم چشممون به little miss sunshine افتاد. یاد حرف مجنون خانم افتادیم که گفته بود از اول تا آخرش کلی خندیده. تو صفحهimdb هم که امتیازش 8 بود. فیلمو گرفتیم و رسیده نرسیده شروع کردیم به نگاه کردن.
فیلم داستان یه خانواده عجیب غریبه. پدر خانواده که همیشه میخواد برنده باشه اما همش بازنده اس. پدربزرگ که حسرت جوونی از دست رفته بدون هیجان رو داره و به روشهای مخصوص به خودش میخواد اونو جبران کنه. پسر که میخواد برنده باشه و اولین قدمش در این راه اینه که باخودش عهد کرده حرف نزنه تازمانیکه برای خلبانی قبول شه. دایی که تازه خودکشی کرده چون یه رقیب شغلیش دوست پسرش رو از دستش دراورده و... بالاخره دختر کوچولوی خانواده که با وجود ظاهر معمولیش میخواد تو مسابقات زیبایی بچه ها(little miss sunshine ) شرکت کنه. مادر سعیش کنار هم نگاه داشتن این خانواده اس. برای رسیدن به موقع به مسابقه همه خانواده وارد سفری میشن که ...
فیلم لحظات کمدی خوبی داره اما در مجموع اشک بیشتر به چشم میاره تا خنده به لب, به درگیری های درونی آدما میپردازه, آرزوها و حسرت ها. جمله ای که شاید زیر بنای فیلم بود این جمله اس: تو زندگی کسی بازنده اس که از ترس باختن پا در راه نذاره نه کسی که وارد راه میشه و میبازه.
فیلم اثر گذاره. آدمو رها نمیکنه به این راحتی. ولی فیلم کمدی؟ اصلن. باید مجنون خانم ما باشی که اسم این فیلمو کمدی بذاری.

۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

یادی از دیاری

تو خواب وبیداری صداهایی رو که از تو حیاط میان گوش میده. مامانش به یه زبون ناآشنا که نمیفهمتش حرف میزنه. آفتاب تا وسط اتاق اومده. سعی میکنه تکونی به خودش بده وبیدارشه. از تنهایی صبحونه خوردن خوشش نمیاد. شاید هنوز دیر نباشه... دوباره خوابش میبره. بیدار میشه. حالا صداهای تو حیاط رو درست میشنوه.زبونشونو تشخیص میده. میشینه تو رختخواب. چشماشو میماله. بلند میشه. موهای بلندش شاخ شاخ و ژولیدن. از پله ها میاد پایین. تو حیاط مامانش رو میبینه که داره با خاله رب میبزه.
-بیدار شدی؟دست و صورتتو که نشستی. برو صورتتو بشور. دندوناتم مسواک بزن. موشه شب جیش کرده تو دهنتا.
ناخودآگاه دستشو میبره به طرف صورتش,گوشه لبش. این شاید همون جیش موشه باشه. دست و صورت شسته ولی هنوز خواب آلود و بداخلاق میاد.
-گشنمه.
-برو تو اتاق الان برات صبحونه میارم.
چاییش بازم سرده.
چای سرد و دوست نداره, تنهایی صبحونه خوردنو دوست نداره, نداره, نداره. فرداحتمن زود بیدار میشه.زود زود. قبل از اینکه بابا بره سر کار. قبل از اینکه چای سرد شه...

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

بدیهیات غیر بدیهی

زمانی که ایران بودم و به حساب خودمم خیلی "روشنفکر" بودم, بعضی چیزا رو نمیدیدم مثل یه نقطه سیاه روی یه تابلوی سیاه یا رنگی که اونقدر با رنگای دیگه قاطی بود که وجودش احساس نمیشد. دور شدن از اون محیط و دیدن ایران از دور, نه به عنوان عضوی از جامعه, این شانس رو به من داد که خیلی رسوم و اعتقادات و باورها و عقاید بدیهی ایرانی رو دوباره ببینم و کمی راجع به "بدیهی " بودنشون فکر کنم. با خودم قرار گذاشتم که هر وقت چیزی به ذهنم میرسه اینجا بنویسم.
دیروز تو یاهو این خبر رو دیدم:
سارا کنر خواننده آلمانی, خود صاحب دو فرزند, صاحب خواهر برادر جدید میشود. مادر او ثریا در سن 50 سالگی دوقلو حامله است. ثریا گفته است که این حاملگی خواسته او بوده. او دو سال پیش برای دومین بار ازدواج کرده. شوهرش یک جراح 47 ساله است...
با خودم فکر کردم این جریانو ببرم تو ایران:
پری خانم همسایه که ده ساله شوهرش مرده سر "پیری" یعنی 48 سالگی هوس میکنه دوباره شوهر کنه.
بچه هاش باهاش یا قطع رابطه میکنن یا از "خجالت تو زمین فرو میرن". همسایه ها و فامیل تا مدتها از این جریان به عنوان یه بی شرمی بزرگ یاد میکنن: زن به این سن و اینقدر حشری!
پری خانم شوهرش سه سال کوچیکتر از خودشه.
یه جراح 45 ساله تو ایران من که بعید میدونم تا زمانی که میتونه دختر20/30 ساله بگیره بره سراغ زن بزرگتر از خودش. از این مسئله گذشته در جامعه ایران کوچکتر بودن مرد از زن در بسیاری از موارد غیر قابل تصوره با این دلایل که زن زودتر از مرد میفته, مردا دیر عاقل میشن(اگه مردی 25 سالگی هنوز عاقل نشده باشه دیگه کی میخواد بشه؟), مرد میتونه تا آخر عمرش بچه دار بشه( راجع به این مسئله صحبت میشه که میزان ناتوانی جنسی در مردا چقدر با بالا رفتن سن بالا میره؟), و هزار تا دلیل چرند دیگه که یه پست برای همین میذارم. ناگفته نماید خود زنان, همین مادرا و خواهرا, هستند که در تشدید این تفکرات نقش عمده ای دارن.
باخودم فکر میکردم ما از چه سنی دیگه ازمون میگذره؟ کی یادمون میره زندگی کنیم؟
پ.ن. من در مورد همه حرف نمیزنم. مسلمن خیلی ها جور دیگه جریانو میبینن.

۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

Sweeney Todd

Sweeney Todd فیلمیه از تیم برتون که در فضایی غیر واقعی میگذره و جانی دپ هم هنرپیشه نقش اولشه. فیلم از روی موزیکال موفقی از استفن زاندهیم به همین نام ساخته شده.
داستان در مورد آرایشگریه که زندگی آرومی داره تا اینکه قاضی شهر عاشق همسرش میشه وبا تزویر از زن و دختر نوزادش جداش میکنه. سالها بعد او با اسم مستعار سوینی تاد به لندن برمیگرده و...
تناقض بین فضای موزیکال و ترسناک فیلم شاید عامل جذابیتشه. فیلم خشن و تا حدی ترسناکه. اگر کسی طاقت دیدن خون نداره دیدنش رو توصیه نمیکنم.
من که ازش خیلی خوشم اومد. فیلمیه که از سینما که بیرون میای به این راحتی ولت نمیکنه. اگه انگلیستون خیلی خوبه که هیچی اگر نه فیلم روبا زیرنویس ببینید.

۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

برلیناله

جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره برلین(برلیناله) به رضا ناجی به خاطر آواز گنجشگها تعلق گرفت. لیست کامل برنده ها رو اینجا بخونید.

۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

سنتوری یا چگونه از یک کتاب خوب یک فیلم بد بسازیم.

سنتوری با نگاهی مستقیم به کتاب عقاید یک دلقک ساخته شده. شخصیت سنتوری-دلقک,عشق از دست رفته, مادر ظاهر الصلاح مذهبی, پدر معروف درستکار, رقیب عشقی شرافتمند, خانواده ثروتمند و... سیر فیلم در درآمیختن حال و گذشته هم دقیقن از کتاب برداشته شده. اما تفاوت از زمین تا آسمان است.
سنتوری فیلم بدیه, با توجه به اینکه این فیلم کار کارگردان قدیمی مثل مهرجوییه.تدوین فیلم بزرگترین ضعف اونه. مرزگذاری درستی بین خوشبختی قدیم و فلاکت حاضر وجود نداره بطوری که آدم نه خوشبختی از دست رفته رو حس میکنه و نه به خاطر بدبختی موجود دل میسوزونه. همه چیز مثل یه قصه بعضن بی سرو ته بیان میشه و این تکلیف خود ماست که داستان رو از تو این بلبشو بیرون بکشیم.یه تدوین خوب میتونست فیلم رو نجات بده. بازی هامعمولین. نمیتونم بگم خوب. فن بیان همچنان مشکل اصلی هنرپیشه های جوون سینمای ایرانه ولی ظاهرن این موضوع اهمیتی نداره.صحنه که علی به دیدن مادرش میره خوب و اثر گذاره. بازی گلشیفته فراهانی هم در چند تا صحنه خیلی خوبه. مسعود رایگان هم مثل همیشه عالیه و فرم صحبت کردنش که دیگه نیاز به تعریف نداره.
راستی چرا هیچ جای تیتراژ اشاره ای به اینکه فیلم از عقاید یک دلقک گرفته شده,دیده نمیشد؟
نمیدونم فیلم اجازه نمایش گرفت یا نه. اگر اکران بشه مسلمن فروش خوبی خواهد داشت اما...

۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

I'm F*cking Matt Damon

این کلیپ رو از دست ندین. من که تا حالا ده باری نگاش کردم و هر بار هم کلی خندیدم.

نمیدونم چند ساعته پای کامپیوترم. انگار تو خلسه فیلم میبینم, وب گردی میکنم, خبرا رو میخونم. مثل اون موقع هایی که رو تختم دراز میکشیدم به سقف خیره می شدم و شاید بعد از چند ساعت به خودم میومدم و میدیدم که هنوز رو تختمم و دارم قطر مربعی رو ,که سقف باشه, میکشم و فکر میکنم کدوم خط درست از وسط اتاق رد میشه و اینکه زیگزاک ذهنی من کجا ضلع اتاقو قطع میکنه.
به بیرون نگاه میکنم. هوا دوباره داره تاریک میشه. یه شب دیگه. پارکینگ داره دوباره خالی میشه یه روز دیگه داره تموم میشه و من هنوز نشستم به امید روزی یا خبری که شاید به این زودی ها نرسه.
زندگی شوخی های مزخرفی داره. اینو میدونم. من دیگه اون دختر 17 ساله نیستم که فکر کنم در هر پیش آمدی حکمتی هست و بدی نخواهم دید چون بدی نکردم. مدتهاست که میدونم آدم های بد دنیا رو دارن و آدم های خوب به بهشت میرن.

۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه

یک روز دیگه هم گذشت...

۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

کلاغ پر

فیلم کلاغ پر رو دیدم. سخته قضاوت بی طرف در مورد فیلمی که میدونی کپی یه فیلم دیگه اس. خواه ناخواه هر لحظه صحنه های فیلم اصلی میاد تو ذهن آدم( اگر خود امریکایی ها هم از روی یه فیلم دیگه نساخته باشن) و مقایسه میکنه. فیلم اصلی مال سال 1997 با بازی مگ ریان و متیو برودریک( که من خیلی اوقات اسمش یادم میره و بعد با کلی فکر میگم همون شوهر سارا جسیکا پارکر دیگه)به اسم Addicted to Love هستش.
مقایسه همین زوج با محمد رضا گلزار و مهناز افشار خودش گویای خیلی چیزاس. بازی گلزار بعضی جاها حسی تهش بود اما مهناز افشار بازی تخت و بدون احساسی داشت که البته چیز تازه ای نیست. تو کلاغ پرهیچ هیجانی تو هوا موج نمیزنه, آدم احساس نمیکنه که اصلن این خانومی که داره انتقام میگیره عاشق این آقاست. دریغ از یک صحنه که این چشما چیزی مثل خشم, سرخوردگی, عشق, یا هر چیز دیگه نشون بدن. هیچی. مهناز افشار از اون بازیگراس که توانایی این رو داره حتی با یه حضور کوتاه در فیلمی مثل کارگران مشغول کارند این جمله که عجب بازی بدی داره رو به لب آدم بیاره. مگ ریان آنچنان احساس تلخی و نفرت و عشق رو هم زمان به آدم الغا میکنه که در اولین صحنه آدم درگیر حسش میشه. فیلم امریکایی یه کمدی رومانتیکه با فراز و نشیباش. این فیلم فقط یه کمدی سطحیه. فیلمنامه هم در حد صحنه های بی معنی کنار هم چیده شده اس. صحنه هایی که بعضا خیلی بد از آب دراومدن,مثل رها کردن موش تو مهمونی و فرار کردن احمقانه و بی دلیل مهمونا( در فیلم اصلی رها کردن سوسک تو رستوران نامزد خیانتکار).
ساختن فیلم های یک بار ساخته شده در همه جا رایجه . من ندیدم اما شنیدم که مثلن کافه ستاره ,یکی از فیلمایی که من خیلی دوستش دارم,هم از رو فیلم دیگه ای ساخته شده. وقتی الگوی نسبتن خوبی در اختیار آدمه حداقل به خاطر احترام به شعور تماشاگر کمی انرژی گذاشتن و ساختن فیلمی کمی قابل قبول بد نیست, گرچه فیلم, خوب فروخته و همین بسه دیگه!!!
پ.ن. اینکه این دو تا فیلم رو مقایسه کردم نه اینکه نوع امریکاییش یه شاهکار سینمای امریکاست, نه. اما به هدفی که میخواست رسیده.

۱۳۸۶ بهمن ۱۳, شنبه

تکرار عبور...گذشتن از 12... ورود به جدید. ساعت شنی. عدد, عدد,عدد. معادله های بی جواب. یک سال دیگر. باز هم شروعی به سوی پایان. ثانیه, دقیقه, ساعت, روز, سال, سال, سالها...

۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

عقاید یک دلقک رو تموم کردم. کتاب دید شدید انتقادی داره به کاتولیسم و اوضاع آلمان بعد از جنگ جهانی رو با بررسی میکنه. سبک نگارش با سیر به گذشته و برگشت به حال مانع از خسته کنندگیش میشه. در مجموع کتاب جالبی بود با تاریخ مصرف.
تصادفن ترجمه فارسی کتاب از شریف لنکرانی هم در اختیارم بود.در مجموع و تا جایی که مقایسه کردم (چند صفحه ای )و سواد من اجازه میده, خلاصه بگم به عنوان یه خواننده عادی, به نظرم ترجمه خوبی بود.فقط چیز عجیبی که تو توضیحات نویسنده دیدم این بود که درتوضیح بازی Mench ärgere dich nicht که همون منچ خودمونه نوشته شده بود:»چون معادل فارسی ندارد, ما از این پس در متن آن را به صورت کوتاه شدۀ منش خواهیم نوشت«.
از ترجمه گفتم. این اواخر ترجمه آلمانی عشق سالهای وبا و ترجمه فارسی اون از مهناز سیف طلوعی در اختیارم بود. میشه واسه غلط های این ترجمه یه کتاب نوشت. نمیدونم چه کسان دیگه ای این کتاب رو ترجمه کردن. اما اگر مارکز این ترجمه رو میخوند, یا خودشو میکشت یا از نویسندگی برای تمام عمر صرف نظر میکرد.جمله بندی های نارساو ترجمه های وارونه,...
این اواخر من اغلب ترجمه هایی که خوندم به حدی وحشتناک بودن که از خیر خوندنشون به فارسی گذشتم. کاش یک جای این وطن عزیز رنگی از ضابطه دیده میشد.

۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

میدونست که زندگی از شوخیهای مسخره باهاش حال میکنه. اتفاقایی که منتظرشون نبود, آدمایی که نمیخواست, انتظارای طولانی... نه دیگه هیچی براش غیر منتظره نبود. شنیده بود که خوشبختی مثل پرنده ایه که زمانی بدون اعلام قبلی از بالای سر میگذره. اگه زبل بودی و دست دراز کردی و گرفتیش, بردی, وگرنه یا برای همیشه از دست دادیش یا باید مثل پیرزنه -که منتظر عمو نوروز بود و همیشه سر سال تحویل خوابش میبرد- تا نوروز بعدی صبر کنی و مواظب باشی که این بار موقعیت رو از دست ندی. شنیده بود که آدما زندگی رو دارن که خودشون میخوان. با خودش فکر میکرد که این نشدن ها آرزوی نهانیشه؟ نه. این ترس از نشدن ها بئد که منجر به نشدن میشد. چطور میشد مسیر رو عوض کرد؟

۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

نقص آفرینش

دیدین وقتی آدم مسته چقدر دست نیافتنی ها در دسترس به نظر میان؟ چرا کنار خون کمی الکل در رگامون جریان نداره...حیف. من اسم اینو میذارم نقص آفرینش. بازم بگین که خطا بر قلم صنع نرفت...

روزهای خالی بی امید پرهراس...

۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

مشغولیات!

این روزا وقتم زیاده وبهترین کار برای وقت کشی و در عین حال احساس بیهودگی نکردن فیلم دیدن و کتاب خوندنه.
کلی سریال ایرانی دیدم و میبینم. سریال های ایرانی بدیشون اینه که در نهایت به تزویر و تو طئه منتهی میشن. مهم نیست جریان از کجا شروع بشه آخرش یه نفر هست که کلک بزنه. مشکل دیگه خیلی از سریال ها هم فیلم نامه س. سریال های امریکایی معمولن با گذشت زمان قویتر میشن البته اگه از سریال هایی که زیادی کششون میدن بگذریم. اما تو ایران خیلی از سریالا خوب شروع میشن اما انگارسازندگان کم میارن و با سرهم بندی و اتفاقات مسخره پیش میرن و تمومش میکنن.مشکل دیگه کشداری سریلاس. البته وقتی فکر میکنم که مثلن کفش دراوردن میتونه یک دقیقه طول بکشه و این به معنی پول بیشتره جریانو میفهمم.
سریال ساعت شنی با اینکه سریال جذابیه, چه از بابت بازی ها و چه محیط و سیر ماجرا, اما هر چی میگذره آدم فکر میکنه فیلم نامه نویس کم میاره و سیر داستان عجیب و باور نکردنی میشه.
پریدخت سریال بدی نیست و با وجود ریتم کندش آدمو دنبال خودش میکشه. گریمها در بعضی جا ها آزاردهندن. مثلن جوونی علی مصفا و پیری لیلا حاتمی. وقتی پسرش پریدخت بهش میگه مامان, کمی خنده دار میشه.
سریال دیگه ای که بد نیست, بیداریه. اینجوری که معلومه اینجا هم همسر سابق سینا بی هیچ علتی داره دسیسه باز میشه. خوب دیگه. گفتم که.
راستی فیلم پارک وی رو هم دیدم. فکر کنم لغت وحشتناک نه به معنی ترسناک بلکه از بابت ساخت و... مناسب ترین لغت براش باشه.
فیلم عشق سالهای وبا داره میاد. کتابو سالها پیش خوندم ولی یادم نبود. دوباره دارم میخونمش قبل از اینکه فیلم بیاد. همینطور بادبادک بازو. ببینم در انجام این عملیات فرهنگی چقدر موفق خواهم بود.

۱۳۸۶ بهمن ۳, چهارشنبه

Heath Ledger

از بازیش خوشم میومد بخصوص در یکی از فیلم های محبوبم Brokeback Mountain . حیف شد.

۱۳۸۶ بهمن ۲, سه‌شنبه

اینترنت راه خوبیه برای فرم فرهیختگی به بطالت دادن.

۱۳۸۶ بهمن ۱, دوشنبه

باکره به سبک ایرانی

از ترس پدرش جرات نداشت شبا دیرتر از ده خونه بیاد, شوهرش از ایران زن گرفت که دست نخورده باشه, شعار خودش این بود س ک س فقط س ک س قبل از ازدواج!

۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

ایدز

این هم یه پست از وبلاگ قبلیم راجع به ایدز و فکر کنم دومین و آخرین پستیه که به اینجا منتقل میکنم.
اینجا تو داروخونه ها و مطب پزشک ها معمولن یک قسمت هست برای بروشور و کاتالوگهای آگاهی دهنده در مورد بیماریهای مختلف.با وجود اینکه این همه راجع به ایدز گفته میشه، اما من احساس میکنم در ایران یه دید کلی راجع به این بیماری وجود نداره.این بروشورا نمیدونم تو ایران هم در اختیار مردم قرار میگیره یا نه، اما اگر میبود شاید جلوی انتقال بیماری در بسیاری از موارد گرفته میشه.الان مشکل عمده در رابطه با ایدز کشورهای عقب مونده ترند. چون این طرف آب با آگاهی هایی که به مردم داده میشه و شده در حد بسیار زیادی بیماری کنترل شده.من سعی میکنم ترجمه یکی از این بروشورها رو که اینجا به صورت یک کتابچه کوچک در اختیار مردم قرار میگیره، در چند قسمت بنویسم، شاید کمکی باشه به پیشگیری این بیماری در ایران.
ایدز چیست؟ ایدز بیماریست، که در اثر ویروسHIV ایجاد میشود। در اثر این بیماری، سیستم ایمنی بدن ضعیف میشود، به طوری که یک بیماری کوچک میتواند به مرگ بیانجامد.
HIV چیست؟
Human immunodeficiency virus ویروسیست که بیشتر از همه به سلولهای سیستم ایمنی حمله میکند به آنها نفوذکرده خود را تکثیر میکند و در نهایت سلولهای ایمنی را از بین میبرد.در این حال سیستم ایمنی با وجود اینکه چند هفته بعد از ورود ویروس به بدن آنتی بادی بر علیه آنها میسازد، این توانایی را ندارد که ویروس را از بدن دور کند.
بعد از انتقال HIV چه اتفاقی میافتد؟
چند وقت بعد از انتقال ویروس ممکن است اولین علامت انتقال ویروس بصورت تب طولانی مدت، درد سر و بدن،علایم پوستی مثل قرمزی و تورم غدد لنفاوی بروز کند. این علائم گذرا به عنوان ایدز تلقی نمیشوند. اغلب افراد آلوده به ویروس HIV سالها بدون علائم بیماری بوده و سالم به نظر میرسند.اما از زمانی که ویروس به بدن وارد میشود -حتی قبل از ایجاد آنتی بادی- امکان انتقال آن وجود دارد، حتی در افرادی که تحت درمان هستند(در این افراد ویروس در ترشحات بدن و اسپرم وجوددارد). HIV مثبت بودن به معنای ابتلا به ایدز نیست.افراد مثبت میتوانند سالها با مصرف دارو بدون علامت زندگی کنندو زندگی کاملن عادی داشته باشند. زمانی که علائم بروز میکنند انوقت صحبت از ایدز میشود.
سیر عفونتHIV به چه صورت است؟
سیر بیماری در انسانهای مختلف متفاوت است.علائم میتوانند بروز کنند اما این یک قاعده کلی نیست. بین دوره های همراه علامت، دوره های بدون علامت وجود دارد.حتی ممکن است در فردی که سیستم ایمنیش صدمه بسیار دیده است، علائمی موجود نباشد. در چه حدی ویروس تکثیر پیدا میکند و تا چه حدی به سیستم ایمنی صدمه میزند را میتوان از طریق اندازه گیری تعداد ویروسها در یک میلی لیتر خون تشخیص داد. هر چه تعداد ویروس ها بالاتر باشد سیستم ایمنی سریعتر صدمه میبیند. در حال حاضر داروهای مختلفی وجود دارد که بر ضد ویروس و عفونت های فرصت طلب به کار برده میشوند.
مرحله اول عفونت: مدت کوتاهی بعد از ورود ویروس به بدن، ویروس برای مدت کوتاهی شدیدن تکثیر پیدا میکند.معمولن در هفته های اول علائمی شبیه گریپ بروز میکند، که بعد از یک تا دو هفته از بین میرود( عفونت اولیه).بسیاری متوجه این علائم نمیشوند یا آن را به حساب یک بیماری ساده میگذارند. در نزد تمام کسانی که آلوده شده اند آنتی بادی ساخته میشود که معمولن بعد از ۱۲ هفته قابل تشخیص است
دوره بدون علامت: چند ماه تا سالها میتواند طول بکشد.در این دوره ویروس تکثیر پیدا میکند و به سیستم ایمنی صدمه میزند.
دوره با علائم غیر اختصاصی: این علائم عمومی هستند مثل تورم طولانی مدت غدد لنفاوی در چند جای بدن( زیر بغل، کشاله ران)، عرق کردن شدید شبانه، اسهال طولانی مدت. علائم بیماری معمولن اختصاصی نیستند و میتوانند با بیماری های دیگر اشتباه شوند. به همین علت تشخیص قطعی فقط از طریق پزشک ممکن است
ضعف شدید سیستم ایمنی: زمانی که در اثر ضعف سیستم ایمنی بیماری های خاصی بروز میکنند، در این مرحله صحبت از ایدز میشود( تا قبل از آن HIV مثبت).بطور مثال یک فرم عفونت ریه، یا بیماری عفونتی اندام های دیگر مثل ابتلای مری به قارچ کاندیدا. همچنین ویروس هایی مثل هرپس یا عامل آبله مرغان میتوانند عفونت های شدیدی ایجاد کنند.شایعترین بیماریهای توموری همراه ایدز هم سرطان هایی هستند که در اثر ویروس ها میتوانند ایجاد شوند. بطور مثال سرطان دهانه رحم یا لنفوم( سرطان سیستم ایمنی) HIV میتواند به سلول های سیستم اعصاب مرکزی هم صدمه بزند، به همین علت بیماری های سیستم اعصاب هم میتواند بروز کند مثلن پایین آمدن کار کرد مغز. این علائم میتوانند آهسته بروز کنند.

چگونه عفونت با HIV را میتوان تشخیص داد؟

نمیتوان با دیدن کسی متوجه شد که او آلوده است بلکه تشخیص فقط با آزمایش ممکن است. حتی ایدز را هم فقط پزشک میتواند تشخیص دهد، چون خیلی از علایم ایدز شبیه بیماری های دیگر است.

آیا واکسنی وجود دارد؟ خیر

چه پیشرفتی در درمان بیماری تا به حال صورت گرفته است؟

از سال ۱۹۹۶ پیشرفت های بسیار زیادی در کنترل HIV و درمان ایدز انجام شده و کیفیت و شانس زندگی این افراد بالا رفته است. اما هنوز درمانی وجود ندارد. بسیاری از اوقات ویروس در مقابل داروهایی که جلوی زیاد شدنش در بدن را میگیرند، مقاوم میشود. با تجویز چند دارو هم زمان میتوان به نتیجه بهتری رسید و تا حدی جلوی مقاوم شدن ویروس را گرفت. با داروهای جدید میتوان تا حد زیادی از انتقال ویروس از مادر به جنین جلو گیری کرد. بعد از تماس مشکوک در بسیاری از موارد میتوان با دارو احتمال تکثیر ویروس یا بیماری را کاهش داد. درمان بعد از تماس مشکوک باید سریعن انجام شود. به همین علت در چنین مواردی باید سریع با پزشک تماس گرفت.

چگونه ویروس به بدن وارد میشود؟

HIV بیشتر از همه در خون، ترشحات واژن و مایع منی افراد آلوده وجوددارد. ویروس میتواند از راه های زیر منتقل شود: - مستقیم، بطور مثال استفاده کردن از سرنگ فرد آلوده در معتادان - از طریق مخاط( بطور مثال دهان، واژن، رکتوم، مجرای ادرار و...).اگر مخاط به علت بیماری های جنسی دیگر مثلن سفیلیس صدمه دیده باشد، احتمال انتقال بیماری بالاتر است. (مطلبی رو لازم میدونم که اینجا در رابطه با انتقال از راه دهان اضافه کنم. از راه بوسیدن بیماری منتقل نمیشه. اما اگر اورال صکص انجام بشه و سمن(مایع منی) با مخاط دهان تماس پیدا بکنه و به هر علت زخمی در اونجا باشه، احتمال انتقال هست اگر چه نسبتن کمه) - بندرت از راه زخمهای باز( اگر ویروس به وسایلی که در زخم وارد میشن چسبیده باشه) - بچه ها میتوانند بیماری را از مادر در حین تولد یا شیر دادن بگیرند. انتقال در حین حاملگی را میتوان با دارو تا ۹۸٪ کاهش داد. اما تشخیص به موقع بسیار مهم است. آزمایش در زمان شروع حاملگی میتواند به این امر کمک کند. مقدار ویروس در آب دهان، اشک، ادرار و مدفوع بسیار کم است و باعث انتقال بیماری نمیشود.

risk factors

۱- ارتباط جنسی بدون استفاده از کاندوم - احتمال انتقال بیماری بخصوص در رابطه آنال بدون کاندوم بسیار بالاست. چون مخاط این منطقه بسیار شکننده است. (خطر برای هر دو طرف) - در ارتباط واژینال، بخصوص در زمان پریود.(در اینجا هم خطر برای دو طرف) - از راه دهان، بخصوص وقتی سمن با مخاط دهان تماس پیدا کند. ۲- استفاده مشترک از سرنگ در بین معتادان ۳- انتقال به کودکان در زمان حاملگی، تولد و شیر دادن ۴- انتقال خون (Transfusion)، احتمال بسیار کم است.

کاندوم

استفاده از کاندوم میتونه در حد بسیار بسیار بالایی جلوی انتقال HIV رو بگیره.البته در این مورد باید یادآور بشم که یک رابطه درست بین زن و مرد نقش بزرگی رو این وسط بازی میکنه. بسیاری از خانم ها به خاطر عشق یا وابستگی یا حتی پول حاضرند بدون کاندوم رابطه داشته باشن و بعضی از آقایون هم ممکنه استفاده از کاندوم رو خلاف مردونگی بدونند وهمین باورها و اجبارها میتونن باعث ابتلا و اشاعه بیماری بشن. یک نکته دیگه اینکه استفاده از کاندوم احتمال ابتلا به هپاتیت BوC رو هم پایین میاره. اما باید توجه کرد که هپاتیت از راههای دیگه مثلن آب دهان هم میتونه منتقل بشه.

چه چیزهایی را در رابطه با کاندوم باید بدانیم؟

جنس کاندوم از لاتکس است. کسانی که به لاتکس حساسیت دارند، میتوانند از کاندوم از جنس پلی اورتان استفاده کنند. ( من نمیدونم که در ایران هست یا نه) از هر کاندوم فقط یک بار میتوان استفاده کرد. حرارت بالا( مثلن نور خورشید) و فشار( بطور مثال اگرکاندوم رو در کیف پول بذاریم و بعد جیب عقب و روش بشینیم) میتواند به کاندوم صدمه بزند. به عنوان ماده لیز کننده باید فقط از موادی که در آب حل میشوند استفاده شود. روغن، چربی و موادی که چربی دارند(مثل وازلین، کرم یا لوسیون) کاندوم را شکننده میکنند و احتمال پارگی آن را بالا میبرند. استفاده از آب دهان هم احتمال پارگی کاندوم را بالا میبرد.

در صورت پاره شدن کاندوم چه باید کرد؟

برای جلوگیری از حاملگی تا حداکثر ۷۲ ساعت بعد، «قرص روز بعد» استفاده کرد.( اینجا قرص هایی به این منظور هست. متاسفانه از ایران خبر ندارم، اما اگر دسترسی به این قرص ها نبود همون HD هم میتونه کمک کنه) برای جلوگیری از انتقال HIV - اورال س ک س: سریعن باید تف کرد.دهان وحلق را با الکل شست. - آنال و واژینال : مدفوع کردن، فشار، ادرار کردن. شستن واژن توصیه نمیشود. چون ممکن است حتی به نفوذ ویروس کمک کند. - اگراحتمال ابتلا پارتنر بالاست یا بطور مثال در بیمارستان سوزن آلوده به دست فرو رفته ،سریع باید به پزشک مراجعه کرد. در اینگونه موارد ۴ هفته دارو به فرد داده میشود.اگر تا دو ساعت بعد از تماس دارو داده شود بهترین نتیجه عاید میشود. درمان حداکثر تا ۷۲ ساعت بعد از تماس باید شروع شود. هر چه زمان بیشتری بگذرد احتمال اثر کمتر است. فکر میکنم موارد مهم رو نوشتم. اما مسئله مهم اینه که فکر نکنیم ایدز سراغ ما نمیاد. هر آدمی که میبینیم از هر قشری میتونه آلوده باشه، بدون اینکه خودش بدونه. مشکل اصلی در دنیا اروپا نیست، بر خلاف چیزی که شاید تبلیغ میشه. اینجا ( اروپای غربی) به علت کنترل و آگاهی بیماری خوب کنترل شده. یک آمار از سال ۲۰۰۶ براتون میارم: در حال حضر در دنیا ۳۸,۶میلیون در دنیا HIV مثبت هستند.در سال ۲۰۰۵ ۲,۸میلیون نفر در اثر ایدز جان خود را از دست داده اند.در سال ۲۰۰۵ ۴,۱میلیون نفر مبتلا به ایدز شده اند. از سال۱۹۸۱ ۲۵ میلیون نفر در اثر ایدز درگذشته اند. در بعضی مناطق بطور بسیار شدیدی موارد ابتلا زیاد است. چین، گینه نو، ویتنام وبعضی کشورهای اروپای شرقی. اما منطقه خطر شماره ۱آفریقای جنوبی است. آنجا ۲۴,۵ میلیون نفر مبتلا هستند. البته در آمریکا و اروپا هم موارد جدید این بیماری زیاد دیده شده .علت اصلی ابتلا در اغلب موارد س ک س بدون کاندوم است. آمار دقیق تر رو در لینک زیر میتونید ببینید. http://www.unaids.org/en/HIV_data/2006GlobalReport/default.asp

۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

ما امتحان میکنیم.

۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

فکر نمیکنم هیچوقت بتونم تولستوی رو به خاطر کشتن شاهزاده آندره ببخشم...نه اصلن...امکان نداره

۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

The Darjeeling Limited

برادران ویت من همدیگه رو آخرین بار یک سال پیش در تشییع جنازه پدرشون دیدن.برادر بزرگتر و تا حدی زورگو فرانسیس از جک و پیتر درخواست کرده که همراه او در هند به یک سفر عرفانی برن برای اینکه به روابطشون روح از دست رفته رو برگردونن. پیتر که به زودی پدر میشه و جک که به تازگی از دوست دخترش جدا شده علیرغم میل باطنی درخواست رو میپذیرن و قدم به این راه و سفر در هند میذارن سفری که باید آرامش از دست رفته رو به اونا بر گردونه فیلم فلسفی کمدیه. نمیتونم بگم که آدم ازخنده روده بر میشه نه., اما یک لطافت شیرینی از اول تا آخر فیلم در اون هست. فیلم رو باید در آرامش دید و راجع بهش فکر کرد. اگر کسی فقط دنبال فیلم کمدیه باید ناامیدش کنم,من بیشتر اسم فلسفی بهش میدم. در هر حال از اون فیلماس که ارزش یک بار دیدنو داره. گرچه بعضی جاهاش خسته کننده میشه

دوباره آشپزی میکنم.دوباره... بعد از ده سال.وسایل آش رشته میخرم, دنبال دستور ذرت شیرین میگردم, سالاد بلغور... نمیدونم علت دو سه کیلو وزن اضافه شده اس که وادارم میکنه به گشتن و پیدا کردن غذاهای کم کالری یا گیجی وناباوری و دردی که اینروزا ولم نمیکنه. آشپزی... فراموشی عصر پا پ کرن شیرین درست کردم با دستور از اینترنت پاپ کورن رو درست میکنی و بعد تو شیره ای از شکر و روغن و عسل میغلتونی. به دستور خواهر خانم هاوایی تست درست کردم.به زعم خودم هنوز نیم ساعتی وقت داشتم که تلفن زنگ زد و دستور خروج سریع از خونه صادر شد.درعرض5 دقیقه آرایش کردم و لباش پوشیدم.ذرت وساندویچ ها رو چپوندم تو کیف و دویدم به سمت شهر کمی تو شهر از این مغازه به اون یکی رفتیم و باز به یه گروه هموطن برخورد کردیم که خریدای آخر قبل از برگشت به ایران رو انجام میدادن مردای کلیشه ای دور از همسر... فیلم ساعت8 شروع میشد.دارجیلینگ لیمیتد... کمدی فلسفی... با فشار پا از صندلی پشتی که با وجود تذکر تا آخر فیلم کمابیش ادامه داشت دیدنش همچین نچسبید به پیام قیلم بچسبم ...همه چیز سرنوشته... قسمته

۱۳۸۶ دی ۲۵, سه‌شنبه

جهان اينگونه عشق ميورزد

سال گذشته مجله اشترن آلمان یه سری مطلب داشت به نام »جهان اینگونه عشق میورزد«.قسمت اول این مجموعه در مورد ایران بود, که من تو وبلاگ قبلیم آوردم. چون انتقال آرشیو وبلاگ قبلیم مشکله و از طرف دیگه اغلب مطالب شخصین و میتونن همونجا بمونن, تصمیم گرفتم پستایی که به نظرم جالبن رو دوباره اینجا بذارم و به این شکل مطلب رو منتقل کنم. مطلب اشترن در مورد عشق در ایران ۲۱ صفحه اس شامل مقاله و عکسهای متفاوت. یک آمار در مورد ایران داره که متاسفانه منبعش ذکر نشده اما در بعضی جنبه ها تکون دهنده اس. در یک قسمت مقاله ازدکتر حمیدرضا شیرمحمدی صحبت میشه: دکتر شیرمحمدی روانشناس(روانپزشک؟) است و ۳۷ سال دارد. او نویسنده کتابی است به نام »راهنمای کامل پیشگیری از اختلالات جنسی«. او در این کتاب صد صفحه ای مصور، بطور دقیق راههای رسیدن زنان به ارگاسم رادر ۷ قدم توضیح واز خودارضایی تا س ک س در زمان حاملگی را مورد بررسی قرار میدهد. این کتاب اجازه چاپ نگرفته است اما از طریق آگهی در روزنامه، نسخه کپی شده آن فروخته میشود.بعلاوه او تا به حال ۲۰۰۰ نسخه بروشورهای آگاهی دهنده در سطح کشور پخش کرده است.او میگوید: کانالهای رسمی اطلاعات لازم را به جوانان نمیدهند به جای آن مغز آنان را با مطالب بی استفاده پر میکنند.همه اطلاعاتی که به نوجوانان داده میشود به دو صفحه در کتاب زیست شناسی محدود است.

شیرمحمدی یک صفحه اینترنتی دارد http://www.novin-jensi.com/ اودر این صفحه به سوالات در زمینه س ک س پاسخ میدهد.بطور مثال او در جواب سوال پسر جوانی که میپرسد آیا چون خودارضایی به سلامتی ضرر میزند در اسلام ممنوع است؟ میگوید:« تواز این طریق بیمار نمیشوی. اما هر آدم معتقدی خودش باید تصمیم بگیرد که به کدام یک از دستورات دین عمل کند.اگر هم نتوانی جلوی خودت را بگیری اسلام به خطر نمیافتد.»اومیگوید: سلامت روانی و جسمی انسان بر هر چیز مقدم است.در کتابهای مذهبی ما بسیار از س ک س صحبت میشود.پیغمبر مشکلی نداشته اگر کسانی با سوالاتی در مورد زندگی خصوصیشان به او مراجعه میکردند. در نزد ما شیعیان در گذشته حتی س ک س گروهی مجاز بود ـ هر چند فقط با کنیزان-. قوانین سنتی که مذهبی ها به نادرست به اسلام ربطشان میدهند زندگی مردم را سخت میکنند. بطور مثال باکره بودن. کجای قران نوشته شده که باکرگان همسران بهتری هستند؟ هیچ کجا! فقط یکی از همسران محمد باکره بود و او هم محبوب ترینشان نبود.

ایران کشور عجیبی است। در جایی که در پارکها ماموران جوانان را کنترل میکنند،با ترانس سکسوئلها طبق فتوای خمینی مثل بیماران رفتار میشود: ثغییر جنسیت در ایران آزاد است.
مطلب دیگه این مجموعه مربوط میشن به صیغه در ایران.داستان واقعی درباره محمد نامی.داستان چیز جدیدی نیست.مرد خیانتکاری که به صیغه کردن دائمی عادت کرده است. ازاو سوال میشود اگر همسرت بفهمد چه میشود و چرا به همسرش واقعیت رو نمیگوید؟ جواب میدهد زنان ایرانی حسودند. بهتراست که آدم چیزی نگوید. اگرهم همسرم بفهمد اتفاقی نمیافتد.هیچ دادگاهی در ایران به این خاطر حکم طلاق صادر نمیکند.از طرف دیگر اگر آدم دختر مقبولی رو میبیند نباید نه بگوید. چیزی را که خدا موجه میداند برای بنده اش بد نیست. در جایی از صفحه اینترنتی »موقتی« صحبت میشه و اینکه به چه صورت کار میکنه که حتمن معرف حضور خیلی ها هست.
در دو صفحه آمارهایی از ایران ارائه شده که به نظر من بعضی هاش صدق نمیکنن و از طرفی چون منبع ذکر نشده قضاوت در موردشون کمی مشکله:
- ۱۰٪ بیماریهای جنسی در نزد نوجوانان دیده میشه.
-در یک همه پرسی بین ۱۴۰۰ نفرپسران تهرانی ۱۵ تا ۱۸ ساله، یک سوم آنها سکسوئل فعال هستند و اغلب با بیشتر از یک زن رابطه داشته اند.
-در جنوب تهران ۸۰٪ دختران و ۶۰٪ پسران بین ۱۲ تا ۱۶ سال تجربه جنسی داشته اند.( در متن از تجربه جنسی یاد شده این میتونه هر چیزی باشه)
-سن ازدواج در سال ۱۹۸۶ ۲۰ برای دختران و ۲۴ برای پسران بوده.در حال حاضر ۲۶ برای دختران و ۳۰ برای پسران.
-آمار طلاق مرتبن بالا میرود.در حال حاضر ۱،۳ در ۱۰۰۰ نفر میباشد ( در آلمان ۲،۶).
- سقط غیر قانونی ۸۰۰۰۰ در سال( با نویسنده مطلب تماس گرفتم.این آمار سقط قانونی در ایرانه که اشتباهن غیر قانونی نوشته شده).
-در یک همه پرسی بین جوانان بیشتر از نیمی از آنها هنوز یک کاندوم ندیده بودند. 17% نمیدانستند که در وسط سیکلوس احتمال حاملگی بالاتر است. ( یه توضیح از خودم : سیکل یک خانم رو اگر ۲۸ روز فرض کنیم و این خانم در اولین روز سیکل پریود بشه در روز ۱۴ احتمال حاملگیش بسیار بالاست یعنی در این روز به احتمال بسیار زیاد تخمک گذاری داره. دو سه روز قبل و دو سه روز بعد از تخمک گذاری باید بخصوص احتیاط کرد. اگر خانمی سیکلش مثلن ۳۰ روز بود زمان تخمک گذاریش ۱۶ روز بعد از اولین روز پریود بعدیشه. یعنی اینکه در همه خانوما زمان تخمک گذاری۱۴روز قبل از شروع سیکل بعدیه).
-۳۷٪فکر میکردن که ایدز قابل درمان است.

 
-