۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه
۱۳۸۷ فروردین ۶, سهشنبه
سریال های نوروزی
از چهار تا سریال نوروزی سه تا شو پیگیری میکنم. مرد هزار چهره مهران مدیری تکرار همون موضو ع ها و شوخی های قدیمیه. همون لودگیها و طنزی که از فرط تکرار دیگه خنده ای به لب نمیاره. تیتراژ سریال خوبه ولی این تنها نکته مثبتیه که در مورد سریال میتونم بگم. عجیبه که- از روی مدت زمان پخش آگهی حدس میزنم- که سریال پر بیننده اس. پیامک از دیار باقی لحظات کمدی خوبی داره و خیلی از اوقات آدمو درست و حسابی میخندونه. ازبعضی دیالوگهای ضد زنش که بگذریم (مثلن برو اسمتو منصوره بذارمنصور خان)در مجموع سریال خوبی از آب دراومده.راستی "بازیگر" نقش عروس منصور خان میتونه جایزه بدترین بازی رو از آن خودش بکنه. میشه یه همچین جایزه ای اختراع کرد مثلن جارو دستی طلایی یاهمچی چیزایی. سریال محبوب این عیدم نشانیه. هنرپیشه ها کار خودشونو میدونن. آدم میبینه که پسر خاله یا دختر عموی بی استعداد نقش نگرفتن. آتنه فقیه نصیری خیلی خوبه. هنرپیشه ای مثل پرویز پورحسینی که من توفیلمهای جدی میشناسمش اینجا نقششو بسار دلچسب اجرا میکنه و... سه قسمت اول سریال بخصوص عالی بود.زن بودن نویسنده فیلمنامه خودشو در جای جای فیلم به صورت ظرایفی که( با عرض معذرت از حضور آقایون)معمولن از دیدگاه آقایون نهان میمونه نشون میده. بعد از مدتهادر این سریال میبینیم که زنان از فرم شاهد تقریبن منفعل بیرون اومدن.هارمونی جالبی بین زنان و مردان این فیلم حاکمه. ریزه کاریهایی که برای من به عنوان یک زن خیلی جالبه. مثلن صحنه ای هست که محسن پسر خانواده از در تو میاد. مامانش مشغول پاک کردن سبزیه. میاد خیلی عادی میشینه پهلوش وحین صحبت کمکش میکنه. انتقادی که شاید بشه مطرح کرد کم بودن حادثه و اتفاقات در دو قسمت آخره(4و5). من که کنجکاوم ببینم جریان چه جوری پیش میره. یکی دو تا کار رامبد جوان رو دیدم که نشون میده -ازنظر من بیننده- کارشو میشناسه.
۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه
تعطیلا ت عید خود را چگو نه میگذ ر انید؟
امسال تعطیلات عیدپاک و عید همزمان شدن. از صبح تلویزیون فیلم پخش میکنه تا شب. مجله تلویزیونو دست میگیریم و برای اینکه هیچ فیلم خوبی رو از دست ندیم ساعت فیلمای خوبو علامت میزنیم. مثل این فریکا.دیروز چی دیدیم...فکر کنم...میدونم آخریشAviator بود بدون در نظر گرفتن اینکه بعدش تازه هوس سریال ایرانی کردیم ونشستیم سریال نشانی رو دیدیم.یه فیلم دانیل دی لوییس و وینونا ریدر هم بود راجع به کشتن جادوگرا. مثل الان ایران که هر کس حرف زیادی میزنه متهم میشه به فاسد بودن و مورد داشتن, اون موقع هم متهم میشده به جادوگر بودن. فاصله زمانی از قرون وسطی تا الان زیاده اما فاصله عملی کم, دقیقتر بگم خیلی خیلی کم. امروز رو هم شروع میکنیم با حرف زدن با ایران. بعد نون پختن(احساس تو ده بودن بهم دست داد) و صبحونه خوردن و سوالهای همیشگی... چی میخوری امروز؟ مهم نیست. تخم مرغ؟ سفت یا نیمرو؟ هرچی دلت میخواد. موتسارلا میخوری؟ اگه تو هم بخوری. نمیشه یه بار جواب درست و حسابی بدی؟ دوباره امروز کلی برنامه داریم. کلی فیلم. دنیایی که خودمون انتخاب میکنیم, رومانتیک یا کمدی. فاجعه تو دنیای بیرون به اندازه کافی هست.
۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه
سال نو مبا رک
مثل هر سال پیرزن سفره هفت سینو چید, حیاط رو آبپاشی کرد, موهاشو شونه کرد, سماورو روشن کرد و پای سفره به امید اومدن عمو نوروز نشست. کم کم چشاش سنگین شد و خوابش برد. عمو نوروز اومد. دلش نیومد پیرزن رو بیدار کنه. نارنجی رو نصف کرد. نصفش رو واسه پیرزن گذاشت. شاخه گلی به موهای پیرزن زد و رفت. پیرزن بیدار شده به نارنج نصفه و گل رو موهاش نگاه کرد. باز خواب مونده بود. باز باید یک سال صبر میکرد, یک سال دیگه. میگن هر کس عمو نوروز رو ببینه تا دنیا دنیاس جوون میمونه...
سال نو مبارک