۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

سال نو مبا رک

مثل هر سال پیرزن سفره هفت سینو چید, حیاط رو آبپاشی کرد, موهاشو شونه کرد, سماورو روشن کرد و پای سفره به امید اومدن عمو نوروز نشست. کم کم چشاش سنگین شد و خوابش برد. عمو نوروز اومد. دلش نیومد پیرزن رو بیدار کنه. نارنجی رو نصف کرد. نصفش رو واسه پیرزن گذاشت. شاخه گلی به موهای پیرزن زد و رفت. پیرزن بیدار شده به نارنج نصفه و گل رو موهاش نگاه کرد. باز خواب مونده بود. باز باید یک سال صبر میکرد, یک سال دیگه. میگن هر کس عمو نوروز رو ببینه تا دنیا دنیاس جوون میمونه...

سال نو مبارک

هیچ نظری موجود نیست:

 
-