۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

نمیدونم چرا یه آدم باید فکر کنه که چیزی هست وقتی چیزی نبوده. مصداق کامل دم خروسه رو باور کنم یا قسم روباهه رو.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

میدونم ناراحت میشه. میدونم. خودمم غصه دارم. دلم معجزه ای میخواد که اتفاق نمی افته. از طرفی هوای این شهر گاهی خفم میکنه. موضوع او نیست . موضوع این آدمای داغون شده ای هستن که دور و برمن و انرژی نداشتم رو ازم میگیرن. احساس میکنم هممون داریم تو خودمون میپوسیم. میخوایم همدیگه رو نجات بدیم و خودمون هم فرو میریم. شاید باید همه ما از هم فرار کنیم که این فرار تلنگری باشه به اون یکی.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

دنبال کار  میگردم. میتونم  اینجا یا شهر دیگه کار بگیرم. قلبم تکه تکه میشه.سخته خیلی.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

کار کردن  یه خوبی داره نمیرسی فکر کنی. در اولین روز بی کاری دیروز همه بعد از ظهر رو تو آشپزخونه گذروندم و 14 تا پیاز سرخ کردم و آش رشته پختم و کنارش تو اینترنت بفرمایید شام دیدم که فکر نکنم و سرگرم باشم تا اهل منزل کم کم بیان.
راستی این بفرمایید شام هم حکایتیه. با ورزیون آلمانیش که مقایسه میکنم تفاوت های جالبی میبینم:
تو آلمانی ها تا حالا ندیدم یا شاید کمتر دیدم که اینقدر شرکت کننده ها پول پول کنن. فکر نمیکنم براشون مهم نیست (یا شایدم نیست به خاطر رفاه بیشتر؟) ولی خوب خودداری ذاتی اینا شاید مانع از بیانش میشه. تو آلمانی ها شاید فقط یک بار دیدم که به خاطر بردن به بقیه امتیاز کم بدن ولی تو ایرانی ها این جریان بسیار بسیار بسیار شایعه. دیگه تعارف ها و پشت سر چیز دیگه گفتن و خیلی چیزای دیگه. برای تقویت روحیه خودمون یه عیب آلمانی ها رو بگم اونم پشت سر حرف زدن و مسخره کردنه که تو این برنامشون هم میشه اونو به وضوح دید.
 قاطیم.




 
-