۱۳۸۶ دی ۸, شنبه

پرسپولیس

بالاخره پرسپولیس رو دیدم در تمام مدت فیلم مغزم تجزیه تحلیل میکرد, به گذشته بر می گشت, مقایسه میکرد, از دید غربی ها بررسیش میکرد... شاید اونقدر که به حاشیه فیلم توجه میکردم کمتر درگیر خود فیلم بودم. البته میگم شاید به نظر من بسته به اینکه ایرانی هستی یا اروپایی, ایران زندگی میکنی یا خارج از کشور، فیلم رو میشه از جنبه های متفاوت دید و بررسی کرد برای شخص من فیلم مروری بود بر خاطرات تلخ و شیرین در ایران بودنم و مشکلات خارج از کشور زندگی کردنم. به قول مرجانِ فیلم, هم این طرف غریبه بودن و هم در ایران تاریخ اخیر ایران, انقلاب و ... به فرم غریبی ساده و در عین حال جامع بیان شده. طوری که خیلی از ما دیدیم. از کنار و در عین حال در متن. خیلی از چیزها رو دیدیم بدون اینکه فعال در اون سهیم باشیم و به متن جریانی کشیده شدیم و عذابهاش رو تحمل کردیم بدون اینکه بخواهیم. نمیشه به فیلم نگاه کرد و به یاد تجربه های شخصی نیفتاد و مقایسه نکرد فیلم تصویر بسیار خوبی از جامعۀ دو یا شاید بهتر بگم چند چهرۀ ایران میده. حجاب اجباری در خیابون و پارتی های تو خونه ها الکل خوردن های یواشکی,مواد مخدر, رشوه, توهین هایی که باید تحمل کنیم: مردی خطاب به مادر مرجان: اون روسریتو بکش جلو. مادر: آقا بهتر نیست ادب رو رعایت کنین وحداقل به جای تو شما بگین؟ مرد: حرف نزن زنایی مثل تو رو من یک بار میکنم و میندازم تو آشغالا! در جایی به ازدواج مرجان تو ایران اشاره میشه و اینکه به خاطر فشارهای حاکم برجامعه با دوست پسرش ازدواج میکنه و بعد از یک سال زندگی متوجه میشه که نقطه مشترکی با این آدم نداره: دوست مرجان:شما که اینقدر عاشق بودین و همدیگه رو میفهمیدین مرجان: وقتی آدم تو هفته فقط بتونه چند ساعتی با طرفش باشه میتونه فکر کنه که اونومیفهمه قبلن گفتم که تصویری که فیلم از جامعه ایران ارائه میده خوبه. من فکر میکنم که بیننده غربی با این فیلم جنبه ای از جامعه ایران رو میبینه که تو هیچ رسانه ای قابل دیدن نیست و این برای ما که اینور زندگی میکنیم- در جایی که ملت ما با خبرهای ترور,تظاهرات "میلیونی", مرگ براین و اون و فیلم بدون دخترم هرگز شناخته شده- غنیمتیه. شاید این کمکی باشه که حداقل کسانی که فیلم رو میبینن (که با توجا به موفقیتش تعداد کمی هم نیستن) دیگه از ما راجع به بیابون و شتر سوال نکنن و ما رو به چشم تروریستای مادرزاد نگاه نکنن

۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

when harry met sally

فیلمایی که دیالوگهای دو نفره زیادی دارن مثل شبهای روشن یا بیفور سان ست(در همین جا بگم تو این وبلاگ جدید مشکل دارم با انگلیسی فارسی نوشتن هم زمان لمش دستم نیومده هنوز)فیلمایین که میشه ده بار نگاهشون کرد و هر بار چیز جدیدی توشون دید
شبهای روشن رو حتمن خیلی ها دیدن. دیالوگ های بسیار زیبای فیلم رو میشه بارها و بارها گوش دادو نگاه کرد و هربار از نو کشفشون کرد به نظر تو من سبک شدم؟ اگه سبک شدن به معنای کوچیک شدنه نه سبک نشدی. اگه به معنای سبک شدن و بالا رفتنه آره سبک شدی
بیفور سان ست رو که دیدم هیچ وقت فکر نمیکردم که فیلمی که فقط صحبت های دو تا آدم در جاهای مختلفه- در حال راه رفتن تو خیابون تو پارک و... - میتونه اینقدر جذاب و پر کشش باشه. دو آدمی که بعد از ده سال دوباره به هم رسیدن و حسرت همون یک شبی رو دارن که ده سال پیش با هم بودن
فیلمی که پریشب برای شاید دهمین بار دیدم و یه جوری تو این گروه میگنجه وقتی هری سالی رو ملاقات کرد هستش .فیلم محصول سال 1989 هستش. نمیشه اسمش رو فیلم هنری گذاشت یا به اون معنی پر محتوا اما هر بار که نشونش میدن با یه آخ جون هری و سالی میشینم پای تلویزیون و تا آخر نگاهش میکنم. برای بار دهم به طنزش میخندم و در جایی که در ده سال گذشته گفتم راست میگه میگم راست میگه و... داستان در سال 1977 شروع میشه. دو تا دانشجو که کالجشون تموم شده در راه برگشت به شهرشون 17 ساعت با هم همسفرن که این شروع یه دوستیه. دیالوگهای فیلم حول روابط زن و مرد میگرده و صحنه معروف ارگاسم سالی (مگ رایان) تو یه رستوران هم شاید از معروف ترین صحنه های یه فیلم تو تاریخ سینما باشه. محور اصلی فیلم شاید این صحنه س هری: (بیلی کریستال) دوستی زن ومرد امکان نداره سالی: چرا؟ هری: برای اینکه اگه زن جذاب باشه مرد می خواد باهاش بخوابه سالی: اگه جذاب نباشه چی؟ هری :فرق نداره بازم می خواد باهاش بخوابه

۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

زمستان جلوی در خانه

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

شب یلدا بر همه مبارک

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

اندر حکایت دیوانگی های یک دیوانه

میگن یه روز یه دیوونه رفت سراغ رئیس دیوونه خونه و گفت: آقای رئیس دیوونه خونه من عاقل شدم و یه کتاب نوشتم

آقای رئیس دیوونه خونه از اون نگاه های عاقل اندر سفیه که همه ما میشناسیمش( مثلن وقتی میریم فلان اداره و به خانومه- که خیلی هم مومنه و سرش تو کتاب فلسفه حجاب یا آداب شب زفاف نوشته حجت الاسلام والمسلمین جنابت العالمه و تصادفن باید کار مارو انجام بده- میگیم که خانوم قربون اون ابروهای پاچه بزیت برم کار مارو ردیف کن بهمون میندازه ... میدونین که) به دیوونه انداخت و گفت کتابتو بیار. قبل از آوردن کتاب اون شلوارتو هم از تو چکمت در بیار

دیوونه میره کتابو میاره و به جای چکمه هم یه جفت نعلین ( از نعل نمیاد؟ عجب اسم با معنایی) پاش میکنه که خوب تو دل رئیس دیوونه خونه جا باز کنه. بعد میاد کتابو باز میکنه و میده دست آقا رئیس

آقاهه کتابو میخونه اونم سریع. از اول تا آخر کتاب نوشته شده بود: داروی ایدز کشف شد. داروی ایدز کشف شد ... صفحه آخر هم نوشته بود هورا................... آقای رئیس دوباره از همون نگاها به دیوونه کرد و بعد گفت مردکه عوضی هورا چیه.صلواتی, الله اکبری, درود به مقام رهبری.... ولی بقیه اش خوبه. اینو عوض کن خبرشو فردا میدیم روزنامه... ا

بله و دیوونه ما الان داره کتاب بعدیش رو برای مداوای سرطان مینویسه باور کنید... کور بشم اگه دروغ بگم

۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

اه بازم سال نو

تو دلم آشوبه. کریسمس پشت دره و من حتا نمیبینمش. گاهی که از پنجره بیرونو نگاه میکنم درخت چراغونی شده رو روی پل جلو بیمارستان میبینم یادم میاد که سال داره تموم میشه و اینکه این عمر گرانمایه عجب میگذرد و زندگی از کنار من رد میشه و میره و میره بدون اینکه لمسش کنم. کدوم شاعر گفته جوانی شمع ره کردم بیابم زندگانی را- نجستم زندگانی و گم کردم جوانی را ...یا همچه چیزایی

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

ما و افغانی ها

فکر کنم این واضح و مبرهن است که اگه بخوان لیست ملتهای نژادپرست رو بنویسم ایران در بین ده تای اول حتمن هست. خواهش میکنم قبل از عصبانی شدن کمی به رفتار و طرز تفکر ایرانیا در رابطه با افغانی ها فکر کنید.

آیا شما افغانی ها رو برابر با ایرانی ها میدونید؟ آیا اونا هم همون حقوقی رو باید داشته باشن که ایرانیها؟ آیا اگه تو صف شلوغ نونوایی تعداد زیادی افغانی ایستاده باشن حرصتون نمیگیره که اینا اینجا چه میکنن؟ اگه تو کنکور (اگه فرض رو بر این بذاریم که حق شرکت داشت باشن) یه افغانی به جای شما بره دانشگاه عصبانی نمیشین؟چه احساسی دارین که افغانی ها رو برمیگردونن؟ و...

ما ملتی هستیم که 30 ساله از همه دنیا رانده شدیم. این بدون اثر نمیمونه. این آویزون شدن به کوروش و داریوش و... چیزی نیست جز بهونه ای برای فراموش کردن حقارت هایی که باید تحمل کنیم. با چسبیدن به تاریخمون میخواهیم بزرگی خودمون رو ثابت کنیم. با مسخره کردن ترکها و عرب ها که دارن جای پایی در این دنیا برای خودشون باز میکنن میخواهیم بگیم که ما بزرگیم و اونا کوچیک در حالی که فراموش کردیم همون ترکها الان محصولاتشون رو به اروپا صادر میکنن و عربها کلی سرمایه گذاری دارن و... این ماییم که عقب موندیم و عقب تر هم میریم. کاری نمیشه کرد انقلابی بود که کردند و چوبیه که خودمون به خودمون زدیم.

رفتاری که با افغانی ها تو ایران میشه خیلی اوقات فکر منو مشغول میکنه. شاید تو ایران به افغانی ها هیچوقت بدی نکردم و اگر تونستم کمک هم کردم اما تا زمانی که ایران بودم شاید ته ذهنم اونو به عنوان یک لطف میدیدم مثل میزبانی که از مهمون ناخواندش پذیرایی میکنه. شاید سالها زندگی خارج از کشور دیدم رو عوض کرده نه به خاطر اینکه با من به عنوان یک خارجی جهان سومی مثل افغانی رفتار میشه. نه اصلن. احترامی که من اینجا به عنوان یک انسان دارم از زمانی که ایران بودم خیلی بیشتره. اینجا دید منو باز کرد. اینجا خارجی های مختلف رو دیدم. با فرهنگ های مختلف آشنا شدم و دیدم که تفاوت در انسان هاست و نه ملیتها و اینکه ایران جز یک نقطه کوچیک تو این دنیا نیست.

گاهی اوقات که مهمون از ایران دارم وحشت میکنم از تحقیری که در حرف زدناشون در رابطه با افغانی ها میبینم.مثلن میگم فلان پسر یا دختره خوشگله یا موفقه یا هر چیز دیگه و بعد میگم افغانیه. یهو تحقیر تو لحن و چشمای طرف دیده میشه که اااااااااا مگه میشه. با خودم میگم خدا این ملت بین ما ایرانی ها چی میکشن. در جایی که قانون هم حتی سر سوزنی پشتشون نیست. اگر یک افغانی خلافی میکنه در کنارش هزارها هم وطن هم خلاف میکنن. چرا مال یه افغانی اینقدر بزگ جلوه میکنه؟ اگه واقعن اینقدر ما اهل شعر و ادبیم و فرهیخته پس واقعن چشما رو بشوریم و جور دیگه ببینیم.

حالا علت فوران ناگهانی این احساسات من چی بود؟ تو یه صفحه ایرانی لینکی گذاشته شده بود از یه رپ افغانی. یه نفر پیغام گذاشته بود( البته با کلی اسمایلی) وایییییییییی افغانی ها هم آدم شدن؟ فکر میکنن میتونن مثل ما رپ بخونن؟

یه جای دیگه هم( حالا مهم نیست در چه رابطه ای) یه پیغام دیدم که باید همه این افغانی ها رو کشت و... در عرض یک ساعت کاملن تصادفی دوتا پیغام اینجوری.

بیاین کمی فکر کنیم. به برابری انسانها.

اینم یه رپ افغانی

۱۳۸۶ آذر ۱۵, پنجشنبه

اینروزا مده به جای دلم شور میزنه میگن تو دلم رخت میشورن. تو دلم ماشین لباسشویی روشنه...

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

عشق به فرم زوریش

خوب... چی میخواستم بنویسم...شروع میکنم بدون مقدمه. الان 6 ماهه باور بفرمایید 6 ماهه اگر بیشتر نباشه میخوام دنبال کار جدید بگردم و نمیگردم. چرا؟ فقط از ترس. ازترس چی خودمم نمیدونم. جونم درمیاد وقتی میخوام مدارکمو پست کنم. این برای من یعنی در جازدن تو این روزای کم وقتی... یکی به دادم برسه. --------------------------------------------------------------------------------------------- بعضی وقتا از دروغ گویی و دودوزه بازی بعضی آدما نفسم میگیره. بخدا دروغ گو و دودوزه باز کم ندیدم, خودمم یکیش( اینو به حساب شکسته نفسی بذارین) این اما نمونس. جالبیش اینه که اونقدر قویه در دروغ گویی که همه بعد از ده بار باز رودست میخورن. شاید به خاطر اون به جون مامانمو به خدا و به شرفم قسم های غلیظی که میگه. ازش بپرسی میگه من فقط یه دروغ گفتم(بگذریم که اینم دروغه) اما اگه اصلو بر این هم بذاریم که "فقط یه دروغ" گفته کسی ازش نمیپرسه این دروغ چی بوده؟ فلان قاتل هم میتونه بگه من "فقط" یه آدم کشتم. هر فقطی "فقط"نیست و با این "فقط " نمیشه بار گناهو رو پایین آورد. میشه؟ این عشق نیست. این خودخواهیه. احترام نذاشتن به عقاید واحساسات کسیه که ادعا میکنی دوستش داری. صلب کردن شانس شروع یه زندگی جدید از طرفته. میدونم که تو اصلن تمایلی نداری. که تو با فلانی تماس میگیری به خاطر دوستی که یهو کشف کردی نه کسب اطلاعات, یا اون یکی رو مثل پدر خودت دوست داری. میدونم که مثل تو گیر هیچ کس نمیاد. آقا ما را به خیر تو امیدی نیست تو رو خدا شر نرسان.

۱۳۸۶ آذر ۱۱, یکشنبه

به ایدز شانسی نده

تو آلمان تو خیابون که راه میری معمولن پوسترهای مبارزه با ایدز رو میبینی. میتونم بگم اونا از زیباترین پوسترهایین که من در عرض عمرم دیدم. پوستر بالا یکی از اوناس. از بالا به پایین ترجمه اش رو مینویسم با عشق هدیه دادن اگر فقط این کارو کرده بودم... تو هم این کار رو بکن و در کادر پایین به ایدز شانسی نده ( این پایین همه پوسترها هست و در واقع لوگوی این ارگانیزاتسیونه در آلمان) اینجا و اینجا میتونین پوسترهای دیگه رو ببینین تو وبلاگ قبلیم راجع به ایدز سه تا پست داشتم که فکر میکنم پستای بدی نبودن. اونا رو میتونین اینجا بخونین. 1 2 3

 
-