۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

گند بزنم به این زندگی

این روزا روزای خستگین. خستگی روحی و بی حالی جسمی. روزای ندونستن و نتونستن. سر درگمی. دنیای درونیم پره, پر پر. پر از جنگ. پر گله. پر ناتوانی و ناامیدی. کاش میشد همه چیز رو ول کرد و بدون ترس ها به همه یه گور بابای همتون گفت و به سبک فیلما تفی انداخت و پشت کرد و رفت...تف به همتون گور باباتون. آشغالا... آخیش...
دیشب بتمن جدید و دیدم. خوب بود. الان بیشتر از خوب بود از من بیرون نمیاد.
گور بابای زندگی. گور بابای همه چیز. تف به این روز مرگی نکبتی. تف به منی که باید تحمل کنم به خاطر بودنم. خو ش به حال هیت لجر...

 
-