۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

مشغولیات!

این روزا وقتم زیاده وبهترین کار برای وقت کشی و در عین حال احساس بیهودگی نکردن فیلم دیدن و کتاب خوندنه.
کلی سریال ایرانی دیدم و میبینم. سریال های ایرانی بدیشون اینه که در نهایت به تزویر و تو طئه منتهی میشن. مهم نیست جریان از کجا شروع بشه آخرش یه نفر هست که کلک بزنه. مشکل دیگه خیلی از سریال ها هم فیلم نامه س. سریال های امریکایی معمولن با گذشت زمان قویتر میشن البته اگه از سریال هایی که زیادی کششون میدن بگذریم. اما تو ایران خیلی از سریالا خوب شروع میشن اما انگارسازندگان کم میارن و با سرهم بندی و اتفاقات مسخره پیش میرن و تمومش میکنن.مشکل دیگه کشداری سریلاس. البته وقتی فکر میکنم که مثلن کفش دراوردن میتونه یک دقیقه طول بکشه و این به معنی پول بیشتره جریانو میفهمم.
سریال ساعت شنی با اینکه سریال جذابیه, چه از بابت بازی ها و چه محیط و سیر ماجرا, اما هر چی میگذره آدم فکر میکنه فیلم نامه نویس کم میاره و سیر داستان عجیب و باور نکردنی میشه.
پریدخت سریال بدی نیست و با وجود ریتم کندش آدمو دنبال خودش میکشه. گریمها در بعضی جا ها آزاردهندن. مثلن جوونی علی مصفا و پیری لیلا حاتمی. وقتی پسرش پریدخت بهش میگه مامان, کمی خنده دار میشه.
سریال دیگه ای که بد نیست, بیداریه. اینجوری که معلومه اینجا هم همسر سابق سینا بی هیچ علتی داره دسیسه باز میشه. خوب دیگه. گفتم که.
راستی فیلم پارک وی رو هم دیدم. فکر کنم لغت وحشتناک نه به معنی ترسناک بلکه از بابت ساخت و... مناسب ترین لغت براش باشه.
فیلم عشق سالهای وبا داره میاد. کتابو سالها پیش خوندم ولی یادم نبود. دوباره دارم میخونمش قبل از اینکه فیلم بیاد. همینطور بادبادک بازو. ببینم در انجام این عملیات فرهنگی چقدر موفق خواهم بود.

هیچ نظری موجود نیست:

 
-