۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

شب خوابم نمیبره. این دلشوره لعنتی, احساس نارضایتی از خود, ترس از خرابکاری دیوونم میکنه. فکر میکنم اگه ایران بودم شاید همه چیز خیلی راحت تر بود. در 24 ساعت گذشته شاید3-4 ساعت خوابیده باشم ولی خوابم نمیاد یا شاید این ناآرامی درونی مانع از خواب آلودگی میشه. صبح باید 7 بیدار شم. معمولن قبل از زنگ زدن ساعت بیدارم و به این فکر میکنم که ساعت چنده. صدای جیک جیک پرنده ها که در میاد یعنی به زودی باید بلند شم, این به زودی میتونه یک ساعت یا یک دقیقه دیگه باشه و این فکر به زودی زنگ زدن ساعت مانع به خواب رفتن دوبارم میشه. خسته ام از خودم. از این دلشوره, این نگرانی نهادینه شده.

هیچ نظری موجود نیست:

 
-