بالاخره کمی آرامش به خانه محقّر ما برگشت. چه جوری بماند.کارایی که دارم هی عقب میندازم. دچار کون گشادی عجیبی شدم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
باز ما ماندیم و شهر بی تپش، وآنچه کفتار است و گرگ و روبه است. گاه میگویم فغانی برکشم، باز می بینم صدایم کوته است
-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر