خسته ام از به تو اعتماد نداشتن. خستم از دروغ شنیدن. از پا در هوایی. از بی ارادگی خودم. بهتره بگم از خودم خستم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
باز ما ماندیم و شهر بی تپش، وآنچه کفتار است و گرگ و روبه است. گاه میگویم فغانی برکشم، باز می بینم صدایم کوته است
-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر