خودم رو آویزون کردم به چیزی که هر لحظه ممکنه پاره شه. حساسیت هایی که روز به روز زیادتر میشن خلایی که بزرگ و بزرگتر میشه. حسرت مامنی که روز به روز بیشتر خودنمایی میکنه...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
باز ما ماندیم و شهر بی تپش، وآنچه کفتار است و گرگ و روبه است. گاه میگویم فغانی برکشم، باز می بینم صدایم کوته است
-
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر